(= de dicto) است. وي براساس اين تمايز معتقد مي شود كه در برخي موارد ضرورت قضيه (de dicto) صادق و ضرورت عيني (de e) كاذب است، در برخي موارد ديگر بالعكس و در پارهاي موارد هر دو صادقاند و به اصطلاح منطق اسلامي رابطه ميان اين دو ضرورت عموم و خصوص من وجه است.
پاسخ پلانتينجا از برهان الحادي براساس اين تمايز اين است كه استدلال شما اثبات نمي كند كه لازمه علم خدا به وقوع فعل از انسان در زمان t2 اين است كه آن فعل در زمان t2 ضروري است؛ يعني اثبات نمي كند كه فعل ضرورت عيني پيدا كرده است، به زعم پلانتينجا آنچه در استدلال آمده، اثبات ضرورت قضيه يا ضرورت de dicto است كه تنها بيانگر ضرورت صدق قضيه است نه ضرورت محمول براي موضوع، و از ضرورت قضيه يا ضرورت صدق نمي توان ضرورت عيني را استنتاج كرد.
اگر در پاسخ به همين مقدار اكتفا شود، گرچه برهان الحادي ، منتج قضيه «خدا وجود ندارد» نيست، ليكن قضيه «خدا وجود دارد» را نيز مشكوك مي گرداند زيرا گرچه از ضرورت صدق نمي توان به ضرورت عيني رسيد، ولي معنايش اين نيست كه هر جا ضرورت صدق وجود داشته باشد، ضرورت عيني وجود ندارد، لذا ممكن است در