برخي شرور از بين برود، چون آنها را لازمه لاينفك عالم جسماني مي داند. آيا معقول است گفته شود خدا مثلثي مسطح بيافريند و در عين حال نخواهد زوايايش 180درجه باشد؟
هيوم بعد از طرح اين معادله معادله ديگري را مطرح مي كند مبني بر اينكه اگر خدا قادر و خواهان جلوگيري از شرور است، بايد نتيجه گرفت كه او خيرخواه است، اما اين سؤال مطرح مي شود كه اگر او خيرخواه است، پس شرور از كجا نشأت گرفتهاند؟ در جواب بايد گفت كه وقتي معادله اول قابل قبول نبود طبعاً معادله دوم نيز قابل قبول نخواهد بود؛ يعني درست است كه بگوييم: «خدا مي تواند از شرور جلوگيري كند، ولي نمي خواهد و در عين حال، او خيرخواه هم هست»، زيرا ممكن است شرّ از لوازم لاينفك عالم ماده باشد. بنابراين، هيچ قاطعيّتي در استدلال هيوم نيست.
بعد از هيوم فيلسوفان ملحد سعي كردهاند از طريق مسئله شرّ وجود خدا را غيرقابل دفاع جلوه دهند. در اين ميان جي . ال. مكي تلاش كرد تا نشان دهد ميان اعتقاد به وجود خدا و وجود شرّ ناسازگاري است.
جي . ال. مكي معتقد است گرچه همه ادعايي كه فيلسوفان براي اثبات وجود خدا آوردهاند، مخدوش است، ولي هنوز متأله مي تواند بر اعتقادش به وجود خدا پايبند باشد، زيرا او مي تواند ادعا كند كه وجود خدا از راهي غيرعقلاني شناخته مي شود، لذا خود تلاش مي كند با گره زدن اعتقاد به وجود خدا به مسئله شرّ براي هميشه برهاني عليه اعتقاد به وجود خدا اقامه كند. به نظر او علاوه بر اينكه مسئله شرّ نشاندهنده غيرعقلاني بودن باورهاي ديني است، نشاندهنده ناسازگاري اجزاي آنها نيز است. مسئله شرّ به نظر او صرفاً مشكلي علمي نيست كه بتوان گره از كار آن گشود و يا معضلي عملي نيست كه با تصميمگيري آن را بتوان از ميان برداشت، بلكه صرفاً
1. جي . ال. مكي ، «شرّ و قدرت مطلق»، ترجمه محمدرضا صالحنژاد، كيان، سال اول، شماره 3.