در اين فرض روشن است كه دفع شرّ جزئي از شخص اول منجر به دفع خيري برتر از شخص دوم مي شود كه اين دفع خير از وجود شرّ اول بدتر است. اين مثال ساختگي ثابت مي كند كه چنين نيست كه اگر خدا عالم مطلق، قادر مطلق و خيرخواه محض باشد، مي تواند هر حالت شرّي را به نحو صحيحي برطرف كند، زيرا اگر چه او قادر بر دفع شرّ جزئي است، اما قادر به دفع شرّ جزئي به نحو صحيحي نيست، چرا كه در فرض مذكور دفع شرّ جزئي منجرّ به شرّي بدتر مي شود.
پلانتينجا پس از مثال ساختگي به اين واقعيت توجه مي كند كه مردماني هستند كه در مواجهه با رنج و فلاكت استقامت مي كنند كه اين استقامت خود خير برتري از شرّ است. از طرف ديگر، استقامت و صبر در برابر ناملايمات باعث مي شود عدهاي كه ناظر اين استقامتها هستند الهام بگيرند و اين نيز خيري ديگر است كه اگر خدا جلوي شرّ را بگيرد در واقع، جلوي خير اعظمي را گرفته است. اين پاسخي است كه پلانتينجا به مسئله مي دهد.
اما آيا واقعاً (5) كاذب است؟ براي درستي يا نادرستي (5) لازم است مضمون آن را بررسي كنيم. مهم در اينجا بررسي عبارت «شرّ را به نحو صحيحي دفع كند» است. به نظر مي رسد كه مقصود از اين عبارت اين است كه حداقل شرّ به گونهاي دفع نشود كه منجر به شرّي بيشتر شود. بنابراين، احتمالات در دفع شرّ به قرار ذيل است:
1- با دفع شرّ، شرّي مساوي با آن توليد شود.
2- با دفع آن، شرّ كمتري از آن توليد شود.
3- با دفع آن، شرّ بيشتري از آن توليد شود.
4- با دفع آن هيچ شرّي توليد نشود.
پلانتينجا موقعيت را به گونهاي در نظر مي گيرد كه با احتمال سوم مطابق است؛ يعني شرايط را به گونهاي ترسيم مي كند كه دفع شرّ منجر به شرّي بيشتر مي شود و چون خدا خيرخواه محض است لازمه آن اين است كه در اين موقعيت چنين شرّ اندكي را دفع نكند. اين ملازمه در واقع، از حقايق ضروري است و ضروري الصدق است، و خدا نيز نمي تواند ضروري الصدقها را نادرست كند، بنابراين، عدم قدرت خدا محدوديتي منطقي است.
پلانتينجا به سه احتمال ديگر توجه نمي كند. در ميان احتمالات، احتمال اول و دوم چندان مهم نيستند، زيرا ممكن است پلانتينجا در احتمال اول بگويد: خداوند شرّي را به شرّ مساوي با آن دفع نمي كند، زيرا اين كار لغو است. همچنين در احتمال دوم ممكن است بگويد كه حتماً شرّ زياد را با شرّ اندك دفع مي كند و احتمال سوم فرضي است كه او مدعي است خداوند چنين شرّي را دفع نمي كند، زيرا دفع شرّ به دفع خيري برتر مي انجامد كه خود مستلزم ايجاد شرّ فراوان است.
اما توجه به احتمال چهارم مهم است، چرا كه ممكن است خدا شرّي را بدون ايجاد شرّ ديگري دفع كند و پلانتينجا اين احتمال را مطرح نكرد. ممكن است پلانتينجا از خود دفاع كند كه در اين فرض خدا به نحو صحيحي مي تواند شرّ را دفع كند و دفع هم مي كند، لذا نبايد اين فرض را به ميان كشيد. به عبارت ديگر،
اين فرض با قضيه (5) بي ارتباط است، زيرا بحث اين است كه آيا دفع شرّ با ايجاد شرّي ديگر براي خدا ممكن است يا خير؟ نكته در خور توجه اين است كه همين احتمال چهارم كه بي ارتباط با مسئله مورد نظر جلوه مي كند، كاملاً با آن مرتبط است، زيرا در فرض مورد نظر كه شرّي ملازم با خير برتري است آيا واقعاً دفع آن به نحو صحيحي كه براي خدا محدوديت منطقي ايجاد نكند، ممكن نيست؟! در مثال خيالي فوق اگر خدا هر دو نفر را از ميان بردارد، نه اولي احساس رنج و درد مي كند و نه دومي احساس خوشي و شادي ، لذا شرّ هم در اين صورت برداشته شده و اين فرض منطقاً براي خدا امكانپذير است. بر اين اساس، دليلي بر كذب .(5)
نداريم و به نظر مي رسد قضيه (3)كه به اعتقاد پلانتينجا از حقايق ضروري است اصلاً صادق نيست، چه رسد به اينكه از حقايق ضروري باشد، زيرا همانگونه در بالا تصوير شد خدا مي تواند با از ميان برداشتن ممكناتي كه شرّ به آنها اصابت مي كند، شرّ را از بين ببرد، چهبسا لازمه از ميان برداشتن شرّ، انعدام كل عالم جسماني باشد، ولي عملاً چنين نمي كند و يا حداقلّ مي تواند چنين نكند. به عبارت ديگر، وجود شرور فرع بر وجود عالم جسماني است و خداوند منطقاً مي تواند عالم ممكنات يا عالم طبيعت را خلق نكند و با انتفاي موضوعِ شرّ، مسئله شرّ به كلي بر چيده شود. بنابراين، وجود شرّ منطقاً ضروري نيست.
3 - سازگاري مجموعه A مجموعه A را در دو قضيه ذيل خلاصه مي كنيم:
(1) خدا قادر مطلق، خيرخواه محض و عالم مطلق است.
(2) شرّ وجود دارد.
مكي سعي كرد با افزودن قواعد شبه منطقي و يا به اصطلاح ديگر حقايق ضروري ، ناسازگاري مجموعه A را نشان دهد، اما ديديم كه توفيق رفيقش نبود، ليكن با معتبر نبودن يك دليل اثبات نمي شود كه مدعا مردود است.
بنابراين، اين سؤال مطرح مي شود كه آيا مجموعه A سازگارند؟ در اينجا نمي توان به اين مطلب بسنده كرد كه ناسازگاري مجموعه A اثبات نشده است، زيرا ممكن است در واقع، مجموعه A ناسازگار باشد و راهي براي نشان دادن ناسازگاري آن در دست نباشد و اگر در واقع، مجموعه A ناسازگار باشد اعتقاد به وجود خداي قادر مطلق، خيرخواه محض و عالم مطلق صادق نيست، زيرا وجود شرّ يقيني است. براي اثبات ناسازگاري مجموعه A بايد حقيقت و يا حقايق ضروري را به مجموعه افزود. پيدا كردن حقايق ضروري و افزودن آن به مجموعه براي اثبات ناسازگاري آن بسي دشوارتر از اثبات سازگاري آن است، زيرا براي ناسازگاري يك مجموعه ضميمه كردن حقايق امكاني سودمند نيست. احتمالات چهارگانهاي را كه در ردّ پلانتينجا ذكر كرديم در نظر آورديد. يكي از احتمالات اين بود كه با دفع شرّ خير برتري دفع شود. با صرف اين احتمال نمي توان مجموعه A را ناسازگار دانست، زيرا ممكن است آنچه تحقق مي يابد احتمال چهارم باشد كه در اين صورت، ناسازگاري به اثبات نمي رسد. اما برعكس، براي اثبات سازگاري يك مجموعه كافي است اوضاع و احوالي را در نظر بگيريم كه در آن اوضاع و احوال مجموعه A صادق باشد، زيرا اگر مجموعه A ناسازگار باشد، حتي در آن حال نيز ناسازگار است. بنابراين، افزودن حقايق ضروري براي اثبات سازگاري مجموعهاي لازم نيست.
ذكر نكاتي در اينجا ضروري مي نمايد:
1 - اگر مجموعهاي ناسازگار باشد حداقل يك قضيه از آن مجموعه كاذب است. لذا ناسازگار بودن مجموعه A هميشه به سود ملحد نيست. ممكن است كساني مدعي شوند كه مجموعه A ناسازگارند، ولي در عين حال، به خداي قادر مطلق، خيرخواه محض و عالم مطلق معتقد باشند، زيرا ناسازگاري مجموعه A ممكن است به دليل كذب قضيه