نقد برهان ناپذیری

عسکری سلیمانی امیری

نسخه متنی -صفحه : 219/ 208
نمايش فراداده

با عقيده به خدايي مهرورز كه بر اين جهان كه در آن خير و شرّ، هر دو، وجود دارند، حاكم است، مشابهتي است واضح.

فلو خاطرنشان مي ‏كند كه «ادعاي اين‏كه وضع فلان‏طور است بالضرورة هم ارز است با انكار اين‏كه وضع فلان طور نيست» (و در يك زيرنويس مي ‏گويد: مرادم اين است كه P از لحاظ ماده هم ارز است با «ناناP» - يعني همان ارزش‏هاي منطقيي را دارد كه «ناناP» دارد.) و آن‏گاه از اين مطلب نتيجه مي ‏گيرد كه «اگر چيزي نيست كه سخني كه علي ‏الظاهر يك ادعا است منكر آن باشد، در اين صورت، چيزي هم نيست كه اين سخن مدعي آن باشد؛ و بنابراين، سخن مذكور، در واقع، ادعا نيست». پس مؤمنان بايد آماده پاسخ‏گويي به اين پرسش شوند: «چه چيزي بايد اتفاق افتد يا اتفاق افتاده باشد تا نزد شما برهاني بر نفي مهرورزي ِ خدا يا نفي وجودِ خدا محسوب شود؟» اما ظاهراً حكم نهايي و قطعي در باب باور ديني اين است كه مؤمنان هر چه پيش آيد، از آن دست برندارند. پس باور يا ابطال‏ناپذير و بنابراين، بي ‏معنا است؛ يا ابطال‏پذير و بنابراين، غيرديني است.(1)

در ادامه استدلال بايد گفت خدايي كه در اديان توحيدي قابل قبول است، خدايي مهرورز است و چون خداي مهرورزِ ابطال‏پذير و در عين حال، ديني باشد قابل اثبات نيست، هم‏چنين خداي مهرورزِ ابطال‏ناپذير به دليل بي ‏معنا بودن قابل قبول نيست، پس خداي اديان توحيدي اثبات شدني نيست.

اين استدلال در واقع، قرائت ديگري از مسئله شرّ است با تأكيد بر مسئله ابطال‏پذيري و ابطال‏ناپذيري . قبل از نقد و بررسي اين استدلال تذكر نكاتي لازم‏است:

1- اين‏كه آيا مشكل مطرح شده در «مهرورزي خدا»، همان مسئله شرّ است يا نه، به اين دليل مطرح است كه در مسئله شرّ به خيرخواه بودن خدا توجه مي ‏شود و اين‏كه موجود خيرخواه از سرِ مهرورزي خيرخواه است، زيرا اگر موجود مهرورز، خيرخواه انسان نباشد، در اين صورت، دليلي ندارد كه جلوي شرور را بگيرد.

2- همان‏طور كه در «اوصاف ديگر خدا» به اجمال و در فصل ششم به تفصيل گفته شد، تنها صفت خيرخواهي خدا كافي نيست تا مسئله شرّ براي معتقدان به او مشكل

1. لودويگ ويتگنشتاين، ص 63 - 65.