موضوع بسنجيم تفاوتي حاصل نمي شود.
اين عبارت با يكي از دو فرض زير صادق است: يا مفهوم محمول با مفهوم محمولِ موجود يك چيز است كه بارنز مدعي آن است و يا اين كه در قضاياي حمليه وقتي محمولي به موضوعي نسبت داده مي شود، مقصود محمولِ موجود است؛ يعني مصداق چنين محمولي همان محمول موجود است نه اين كه محمول و محمول موجود از نظر مفهوم يكي باشند.
در ميان اين دو احتمال بهتر آن است كه احتمال اول را برگزينيم، زيرا هيوم در جاي ديگر صريحاً مي گويد: «هر چيزي را موجود تصور كنيم مي توانيم معدوم [نيز] تصور كنيم». (1) بنابراين، اگر از نظر هيوم هر محمولي به لحاظ مفهومي مساوي با محمول موجود باشد ديگر نمي توان تصور كرد كه مفهومي موجود نباشد.
راه ديگري كه فيلسوفان براي انكار وجود محمولي پيمودهاند، هيچ انگاري منطقي ناميده مي شود:
هيچ جملهاي [مانند] «A وجود دارد» (آنجا كه يك مفهوم جزئي باشد)، نمي تواند يك قضيه صادق را بيان كند - نه به اين دليل كه گزاره كاذبي است، بلكه به اين دليل كه خوش ساخت (Well Fo med) نيست. بر طبق اين نظريه شايد درست هست كه بگوييم: «اسبها وجود دارند»، اما گفتن اينكه «آراكل وجود دارد» يا «پگاسوس وجود دارد» دقيقاً غلط دستوري است... در مورد جملاتي مثل «برخي اسبها وجود دارند» و «همه اسبها وجود دارند» چه بايد بگوييم؟ بديهي است كه يا آنها بدساختاند (Fo medBad) مبني بر اين كه آنها مختصر جمله باز «X وجود دارد»، هستند يا خوش ساختاند ولي مختصر جمله باز «X وجود دارد» نيستند.
توضيحي روشن از هيچ انگاري منطقي در مباني رياضيات فرگه موجود است. فرگه
1. . نورمن. ال. گيسلر، فلسفه دين، ترجمه حميدرضا آيتاللهي ، ج 1، ص 123.