نقد برهان ناپذیری نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
نخست بر قضاياي (1) تا (4) آسيب پذيرتر است. «سقراط وجود ندارد» و «هملت هرگز وجود نداشته است».بنابراين، درست نيست كه «هر چيزي وجود دارد».(1)ما در اينجا مي بايست در دو سطح مختلف بحث كنيم: در يك سطح بايد بحث كنيم كه بارنز از اين نقل قولهاي خود چه برداشتي دارد و براساس آنچه نتايجي را به گويندگان اين اقوال نسبت مي دهد و خود چگونه اين اقوال را نقّادي مي كند و در سطح دوم بايد ببينيم چه معنايي در اين اقوال وجود دارد و آيا اين اقوال با براهين وجودي ناسازگارند؟اما سطح اول: برداشت بارنز از اين اقوال اين است كه وقتي وجود و شي ء يك چيز و داراي يك مفهوم باشند، ديگر نمي توان با برهان وجودي ، وجود خدا را اثبات كرد، زيرا وجود چيزي جز خود موضوع نيست. ردّ بارنز اين است كه هر چيزي موجود نيست، مانند اين كه ما در مورد سقراط سخن مي گوييم، در حالي كه او الان موجود نيست و اگر آن قاعده صحيح باشد، پس سقراط و يا هملت بايد وجود داشته باشند. در حالي كه هملت اصلاً وجود نداشتهاست. بنابراين، با اين استدلال نمي توان منكر وجود محمولي بود و در نتيجه، با اين استدلال نمي توان برهان وجودي را منهدم ساخت.اما سطح دوم: بر اساس نقلي كه بارنز انجام داده آنچه از كلام كواين به دست مي آيد اين است كه وجود و شيئيت يك مصداق دارند، نه اين كه مفهوم شي ء و وجود يكي باشند، بلكه آنچه مورد ادعا است اتحاد مصداقي مفهوم وجود و شي ء است، زيرا از عبارت كواين به دست نمي آيد كه شيئيت و وجود از نظر مفهوم برابراند. بنابراين، از قاعده فوق نمي توان انكار وجود محمولي را نتيجه گرفت، خواه قاعده صادق باشد يا كاذب.اما از آنچه درباره هيوم نيز نقل كرده نيز نمي توان به طور يقيني استفاده كرد كهوجود و هر محمولي از نظر مفهومي يك چيزاند، زيرا آنچه از عبارت هيوماستفاده مي شود اين است كه اگر محمول و محمول موجود را نسبت به