ارزيابي توجيه باور از راه استدلال غير مباشر (حجّت)
حجت در منطق به سه قسم تمثيل، استقرا و قياس تقسيم مي شود. تمثيل نوعي از حجت است كه در آن مستدل از يك حكم جزئي در موضوعي به يك حكم جزئي در موضوع ديگر سير مي كند. در منطق تمثيل اعتبار معرفتي ندارد.استقرا نوعي ديگر از حجت است كه در آن مستدل از حكم به جزئيات به حكم به كلي سير مي كند؛ استقرا هم از نظر معرفتي اعتبار ندارد. نوع سوم از حجّت را قياس مي نامند كه در اينجا استنتاج نتيجه از مقدمات با شرايط مضبوط در منطق از نظر معرفتي معتبر است.اما يك نكته باقي مي ماند و آن اين كه اگر پذيرفتيم كه استنتاج در قياس و استدلالهاي مباشر معتبر است، آيا نتيجه پذيرفتني است؛ يعني آيا مي توان گفت نتيجه هم صادق است؟ در اينجا است كه گفته مي شود پذيرش نتيجه متوقف بر پذيرش مقدمات قياس و بر پذيرش يا ردّ قضيه اول در استدلالهاي مباشر است. پس صرف مستدل بودن باور به يكي از دو راه معتبر براي توجيه باور كافي نيست. بنابراين، مقدمه يا مقدمات استدلال صرف نظر از خود استدلال بايد باورهاي موجهي باشد و اين نهايتاً ما را به باورهاي پايه مي رساند كه توجيه آنها از طريق استدلال نيست و باورهاي پايه عبارت است از حسيّات، وجدانيات و اوليات كه حسيات از راه حس ظاهري ، وجدانيّات از راه حس باطني يا علم حضوري و اوليات از راه ادراك تصورات به دست مي آيند.
ارزيابي توجيه باورهاي حسّي
حسيّات قضايايي هستند كه محمول آنها را شيئي تشكيل مي دهد كه از راه يكي از اندامهاي حسي ادراك شود؛ مثلاً مي گوييم: «اين گل سرخ است»، «اين صفحه مربع است»، «اين پارچه نرم است»، «اين قطعه سنگ سرد است»، «اين مايع شيرين است» و هكذا كه «سرخ بودن»، «مربع بودن»، «نرم بودن»، «سرد بودن»، و چيزهاي ديگر از راه حس ادراك مي شوند و به گمان ما اينها اوصاف اشيا هستند، يعني چه ما باشيم يا نباشيم «سرخي » براي گل ثابت است و ما به وسيله حس آن را باور مي كنيم، پس توجيه باورمان نسبت به حسيّات به وسيله ادراك حسي خودمان است. اما آيا اين توجيه منطقاً قابل قبول است؟ يعني آيا نمي توان خلاف آن را احتمال داد؟ آيا احتمال ندارد با آن كه اين گل براي من سرخ مي نمايد، در واقع، سرخ نباشد؟مي بينيم عقل اين احتمال را به كلي مردود نمي داند. ممكن است قواي بصري ما به گونهاي باشند كه اين نوع گل را سرخ بيابد، همچنين ممكن است حيوانات آنها را به گونهاي ديگر بيابند. بنابراين، از راه حسّ نمي توانيم به توجيه قاطعي برسيم كه خلاف آن را نتوان احتمال داد.
ارزيابي توجيه باورهاي وجداني
وجدانيات به قضايايي گفته مي شود كه از راه علم حضوري به دست آمده باشند. وقتي من در حال رنج كشيدن بر اثر گرسنگي هستم، اين گرسنگي با علم حضوري براي من معلوم مي شود؛ يعني حقيقت گرسنگي را مي يابم و چون حقيقت گرسنگي را مي يابم حكم مي كنم كه «من گرسنه هستم». اين قضيه، گرچه يك علم حصولي است، ولي برگرفته از آن علم حضوري است، لذا باور به گرسنگي خودم به دليل يافتِ حقيقت گرسنگي موجه است.حالآيا مي توان خلاف اين باور را احتمال داد؟ مي بينيم در مورد وجدانيات، برخلاف حسيّات، احتمال خلاف ممكن نيست. علت آن هم اين است كه در حسيّات خود محسوسات در پيشگاه نفس حاضر نمي شوند، بلكه اثري از آن در نفس پديدار مي شود، لذا احتمال خلاف مردود نيست، اما در وجدانيات اين خود معلوم است كه نزد