زمينه بحث نقش عقل - نقد برهان ناپذیری نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
گونهاي است كه در من به صورت سبز متجلّي مي شود، حكم عقل است؛ يعني اين عقل است كه با تحليل خود در مي يابد كه اين نمودها در نفس، ممكن نيست بي علت باشد و با اين استدلال نتيجه مي گيرد كه شي ء خارجي سبز است و يا به تعبير دقيقتر، شي ء خارجي به گونهاي است كه در من سبز مي نمايد. نه تنها حسّ نمي تواند محسوس خارجي را توصيف كند، بلكه حتي آنچه را حسّ مستقيم يافته است نمي تواند توصيف كند. وقتي صفحه سبزي را مي بينم در من شي ء سبز نموده مي شود و مي گويم آنچه در من نموده شده، سبز است. در اينجا گويا به نظر مي رسد كه حسّ عمل توصيف را انجام داده ولي در واقع، چنين نيست، بلكه در اينجا عقل نيز توصيف كرده است. عقل به استناد اصل «هوهويت» و اصل «امتناع تناقض» حكم مي كند كه آنچه نموده شده همانگونه است كه نموده شده است. فرض كنيد بر شما تشنگي عارض شده باشد و بگوييد كه «من تشنهام». اين توصيف را عقل انجام داده است نه حسّ باطني ، زيرا حسّ باطني فقط احساس مي كند، اما عقل با تطبيق دو اصل فوق چنين توصيف مي كند: «من تشنهام»، زيرا تا تشنگي من تشنگي من نباشد (اصل هوهويت و اصل امتناع تناقض) نمي توان گفت «من تشنهام».
بايد توجه داشت كه اولاً، بحث در اينجا بر سر كاركردهاي عقل است كه از جمله آنها توصيف است، اما اين كه آيا هر جا عقل مي تواند توصيف كند يا نه، بحث ديگري لازم دارد. ثانياً، مقصود از توصيف نيز اين نيست كه وصف در خارج ما به ازاي خارجي داشته باشد. ممكن است عقل شيئي را توصيف كند، اما وصف در خارج ما به ازاي عيني نداشته باشد؛ مثلاً نابينايي امر عدمي است و مي توان انساني را كه چشم ندارد يا چشمهايش معيوب است بدان متصف كرد. تمام توصيفاتي كه در فلسفه انجام مي گيرد، از اين قبيلاند؛ يعني مفاهيمي كه در مسائل فلسفي مطرح مي شوند، مفاهيم فلسفيي هستند كه به اصطلاح عروض آنها ذهني و اتصاف آنها خارجي است؛ يعني شي ء خارجي به آنها متصف مي شود، اگر چه در خارج وصفي عيني جداي از موضوع وجود ندارد؛ مثلاً وقتي دو چيز را در نظر مي گيريم كه يكي در ديگري اثر مي گذارد به اثر گذارنده علت و به اثر پذيرنده معلول مي گوييم، لذا به آتش عليت را نسبت مي دهيم و به حرارتِ آب معلوليت را و اين وصف عليت براي آتش و معلوليت براي حرارت آب امري عيني جداي از حقيقت آتش و آب نيست كه بر آن دو عارض شده باشد، ولي در عين حال، علّيّت يك امر ذهني محض نيست كه با خارج هيچ نسبتي نداشته باشد. بنابراين، نبايد گمان كرد توصيفاتي كه به وسيله مفاهيم فلسفي صورت مي گيرد پارادوكسيكال و متناقض است، زيرا از يك طرف، توصيف مي كند و از طرف ديگر، در خارج وجود ندارد. گمان پارادوكس و تناقض از اينجا ناشي مي شود كه گمان مي رود توصيف در صورتي تحقق مي يابد كه وصف وجود عيني مستقلي داشته باشد، در حالي كه همانطور كه گفتيم يك امر عدمي ، مانند كوري توصيف مي كند چه رسد به وصفهايي كه ما به ازاي عيني دارند، اما ما به ازاي عيني مستقلي ندارند، مانند علّيّت و معلوليّت برخي وجودها نسبت به برخي وجودهاي ديگر.
زمينه بحث نقش عقل
يكي از زمينههاي بحثِ توصيفگري يا تبيينگري عقل در فلسفه علم است. فيلسوفان علم «تبيين» را در فلسفه علم توضيح مي دهند. رايشنباخ مي گويد:
منظور ما از «تبيينِ» [= Explanation] يك واقعيت مورد مشاهده، همانا جاي دادن آن در يك قانون عام... هنگامي كه مي گوييم قانون جاذبه نيوتن سقوط اجسام را «تبيين» مي كند، منظور اين است كه حركت اجسام به سوي زمين در قانوني عام جاي داده شود گاهي اوقات تبيين با فرض واقعيتي كه مشهود نيست يا نمي توان آن را مشاهده كرد به دست مي آيد؛ مثلاً عوعو كردن سگي را با اين فرض مي توان تبيين كرد كه بيگانهاي به خانه نزديك شده است و وجود سنگوارههاي دريايي در كوهستانها با اين فرض تبيين مي گردد كه زماني اين بخش از زمين سطحي پايينتر و توسط اقيانوس پوشيده بوده است، اما واقعيت نامشهود تنها بدين علت