نامحدود بودن خدا - نقد برهان ناپذیری نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

نقد برهان ناپذیری - نسخه متنی

عسکری سلیمانی امیری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نمي ‏توانيم با تورهاي مفاهيم او را فراچنگ آوريم. همان طور كه يك عارف در موضع عرفاني به حضور او بار مي ‏يابد و به قدر سعه وجودي ‏اش او را مي ‏يابد، ولي هرگز نمي ‏تواند حقيقت او را بيابد. يك فيلسوف نيز اگر چه با او آشنا مي ‏شود، ولي حقيقت او را نمي ‏تواند در قالب مفاهيم بگنجاند.

  • عنقا شكار كس نشود دام بازچين‏ كاينجا هميشه باد بدست است دام را

  • كاينجا هميشه باد بدست است دام را كاينجا هميشه باد بدست است دام را

پس هم از خداوند تصويري و مفهومي داريم كه به آن حقيقت اشارت دارد و هم اين‏چنين نيست كه از او تصويري داشته باشيم كه آينه تمام نماي آن حقيقت باشد و اين دو هيچ تناقضي ندارند، اگرچه در بادي امر متناقض مي ‏نمايند. تيليش از اين كه آن حقيقت را نمي ‏توانيم با مفاهيم فراچنگ آوريم اين تعبير را آورده كه: «نُمادِ «خدا»... باز نُمود چيزي است كه مطلقا فراسوي سپهر مفاهيم است» و يا اين كه گفته:

«واژه «خدا» اين خصيصه را دارد كه از محتواي ِ مفهومي خود فراتر مي ‏رود - و سرشت مينويي كه اين واژه دارد به اين خصيصه بستگي دارد». اما اين كه تيليش در استدلالش مي ‏گويد: «چون خدا خداست» به معنايي كه هادسون برداشت كرده نيست: «يعني چون خدا، به نحوي ، فراتر از منطق يا آن سوي منطق است»، بلكه به اين معنا است كه از حقيقت خداوند، مادام كه به تناقض نينجامد، هر چه مي ‏توان گفت بايد گفت و در عين حال آن‏چه را مي ‏توان گفت فقط به اين معناست كه بشر به اين اندازه از آن بيكران دست يافته و هر چه به او نزديك شود باز او فراتر از آن است كه محدود به همين مقدار باشد. بنابراين، با آن كه از او تصويري داريم كه به يك معنا او را مي ‏نُمايد هنوز از او تصويري واقعي كه حقيقتاً او را بنمايد، نداريم و ممكن نيست داشته باشيم. خلاصه آن كه چون او بي ‏نهايت است كس را نرسد كه بر او احاطه يابد، پس اگر چه به خدا مي ‏توان علم پيدا كرد، ولي هرگز نمي ‏توان بر او احاطه علمي يافت.

نامحدود بودن خدا

گاهي بر وجودي كه نامحدود و نامتناهي است، اين گونه استدلال مي ‏شود كه چون نامتناهي است، پس وصف ندارد و شيئي كه وصف ندارد برهان‏پذير نبوده و وجودش اثبات شدني نيست، اگر چه ممكن است درواقع، موجود باشد، ولي دست برهان به او نمي ‏رسد. اين استدلال به اين صورت همان چيزي است كه در بحث «بي ‏وصف بودن خدا» مطرح كرديم. پاسخ آن هم همان است كه در آن‏جا ذكر شد و نياز به اعاده ندارد.

گاهي با توجه به نامتناهي و بي ‏نهايت بودنِ خدا، اين گونه استدلال مي ‏كنند كه چنين مفهومي تناقضي دروني دارد، هم‏چنان كه دايره مربع تناقضي دروني دارد. گويا هادسون از بي ‏نهايت چنين برداشتي داشت، لذا در تعريف خدا به جاي «بي نهايت» واژه «بسيار» يا «اتم» و يا «اكمل» را قرار داد. اگر چه هادسون(1) مدعي است كه اگر بگوييم از خدا نمي ‏توان خبرهاي متناقض داد، به اين معنا نيست كه خدا محدود است، بلكه بايد گفت كه خدا نامحدود است، ولي با توجه به چرخش در معناي بي ‏نهايت بايد گفت كه مراد او از نامحدود بودن خداوند اين است كه او حدّ و مرزهاي موجودات ديگر را ندارد، بلكه از آن حدود فراتر رفته است؛ يعني وجود و كمالات او فراتر از محدوديت‏هاي موجودات ديگر است نه اين كه وجود و كمالات او حقيقتاً نامحدود باشد. پس درواقع، نامحدود نسبي است نه نامحدود مطلق. گويا در نظر هادسون نامحدود مطلق ضرورتاً تناقض‏آميز است. هادسون روشن نمي ‏كند كه چگونه مفهوم بي ‏نهايت تناقض‏آميز مي ‏شود.

قبل از هر چيز لازم است ذكر كنم كه يك مفهوم در صورتي واقعاً تناقض‏آميز است كه در آن دو مفهوم A و A~ وجود داشته باشد؛ مثلاً دايره مربع از اين جهت تناقض‏آميز است كه در آن هم مفهوم دايره هست و هم نقيض آن، زيرا دايره بودن يك شكل به اين است كه فقط دايره باشد نه شكل ديگر.

هادسون دليل مستقلي بر تناقض‏آميز بودن مفهومي كه در آن بي ‏نهايت اخذ شده باشد ارائه نكرد، ولي با توجه به آن‏چه از كلام تيليش آورده، و چرخش از واژه «بي ‏نهايت» به واژه «بسيار»، دو احتمال مي ‏توان براي نظريه او در نظر گرفت:

1 - احتمال اول اين است كه الفاظ و واژه‏هايي كه به كار مي ‏گيريم دالّ بر مفاهيمي 1. همان، ص 74.

/ 219