نقض قضيه «موجود مريخي عاقل موجود است» - نقد برهان ناپذیری نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
از آنجا كه مفهوم مثلث و اجزاي آن غير از مفهوم وجود است در اين قضيّه هيچ تناقضي به وجود نمي آيد، اما اگر بگوييم: «خدا موجود نيست»، از آنجا كه در مفهوم خدا، علي الفرض، وجود نهفته است، قضيه مذكور خود متناقض مي شود؛ به عبارت ديگر، اگر محمول وجود نباشد با ردّ موضوع در قضيه اين هماني همه محمولات آن ردّ مي شود و تناقضي پيش نمي آيد، مانند ردّ مثلث در مثال كانت، اما ردّ خدا، در واقع، ردّ محمولِ وجود از موضوع است، لذا تناقض پيش مي آورد، زيرا وجود محمولي علي الفرض، از تحليل موضوع به دست مي آيد.
ذكر اين نكته لازم است كه در دو اشكال قبل وقتي مي توان قضيه «خدا موجود است» را تحليلي در نظر گرفت كه واژه «خدا» اسم عام باشد، و اما اگر واژه خدا اسم خاص و عَلَم باشد قضيه مزبور تحليلي نخواهد بود، زيرا همانطور كه در بخش اول، فصل اول گفته شد اگر موضوع قضيه اسم خاص و عَلَم باشد، هر وصفي را بر موضوع حمل كنيم قضيه تبديل به تحليلي نمي شود. بنابراين، ممكن است گمان شود، در اين صورت، دو اشكال قبل وارد نيست، ولي همين دو اشكال به گونهاي ديگر رخ مي نمايد، زيرا اگر واژه «خدا» اسم خاص و عَلَم باشد، گرچه قضيه مزبور تحليلي نيست و از جهت تحليلي بودن اشكال وارد نيست، ولي آن قضيه در حكم تحليلي است و دو اشكال قبل لبّاً وارد است و پاسخ همان است كه گفته شد.
نقض قضيه «موجود مريخي عاقل موجود است»
اين اشكال مأخوذ از نقضي است كه مكي در كتابش(1) آورده است و آن اين است كه اگر در برهان وجودي ردّ نتيجه مستلزم قضيه خود متناقض باشد، پس بايد بتوان هر ناموجود و بلكه هر ممتنعي را موجود دانست، زيرا مي توان برهان وجودي را به گونهاي تنظيم كرد كه نفي وجودِ ناموجودي مستلزم تناقض باشد؛ مثلاً عنوان «موجود مريخي عاقل» را در نظر مي گيريم و آن را موضوع قضيهاي قرار مي دهيم و