6 - راه‏هاي اثبات وجود خدا - نقد برهان ناپذیری نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

نقد برهان ناپذیری - نسخه متنی

عسکری سلیمانی امیری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

6 - راه‏هاي اثبات وجود خدا

راه‏هاي اثبات وجود خدا متنوع است. در اين‏جا به سه راه عمده اشاره مي ‏كنيم:

برهان وجودي از طريق مفهوم‏

گاهي براي اثبات وجود خدا از مفهوم خدا كمك مي ‏گيرند و وجود او را از راه مفهوم و تعريف آن، بدون استفاده از وجود ساير اشيا به اثبات مي ‏رسانند. اين قبيل براهين را براهين وجودي (The ontological A gument o p oof) مي ‏نامند، مانند برهان آنسلم.

برهان صديقين از طريق مطلق وجود

گاهي براي اثبات وجود خدا از وجود اصل هستي كمك مي ‏گيرند نه هستي خاص و محدود. اين نوع برهان در فلسفه اسلامي ، برهان صديقين ناميده مي ‏شود، مانند برهان صديقين ابن‏سينا. وجود اصل هستي به اين معنا است كه عالَم پوچ اندر پوچ نيست، به عبارت ديگر، هستي عالم را فرا گرفته است و عدم و نيستي بر عالَم حاكم نيست، بدون اين كه اين هستي را محدود به حدّ خاصي كرده باشيم يا به تعبير ديگر، بدون اين كه وجود را به اين يا آن شي ‏ء محدود نسبت داده باشيم.

برهان جهان‏شناختي از طريق وجودهاي خاص و محدود

نوع براهيني كه براي اثبات وجود خدا اقامه مي ‏شود از اين قبيل است، مانند برهان امكان و وجوب. در اين برهان از يك وجود محدود كمك گرفته مي ‏شود و وجود خدا به اثبات مي ‏رسد. براهين از نوع سوم را براهين جهان شناختي (A gument o p oof The cosmological) مي ‏نامند. شايد بتوان جامع دو نوع اخير را، برهان جهان شناختي ناميد و بر اين مطلب از كلام گيسلر استشهاد كرد كه از نظر فيلسوفان مغرب‏زمين اثبات وجود خدا از طريق پذيرفتن وجود، از قبيل براهين جهان شناختي است. پذيرش وجود اعم از اين است كه وجودِ پذيرفته شده وجود محدود يا مطلق وجود باشد وي مي ‏گويد:

تنها راه ممكن براي معتبر ساختن آن [برهان وجودي ‏] (اگر نهايتاً بتواند داراي اعتبارگردد) اين است كه فرض كنيم يا بپذيريم چيزي وجود دارد و وقتي انسان‏مي ‏تواند استدلال كند كه «چيزي وجود دارد، بنابراين، خداوند وجود دارد» كه‏درواقع، به صورت جهان شناختي استدلال كرده باشد. نكته اصلي اين‏جا است كه‏برهان وجود به نفسه بدون بهره‏گيري از اين قضيه كه «چيزي وجود دارد» نمي ‏تواندبالامكان وجود خداوند را اثبات كند، زيرا هميشه منطقاً امكان دارد هيچ چيزي هيچ‏گاه وجود نداشته باشد و در نتيجه، منطقاً ضرورت ندارد بپذيريم خداوند وجود دارد.(1)

1. گيسلر، فلسفه دين، ج 1، ص 225 - 226.

/ 219