5 - آيا وجود خدا نياز به اثبات دارد؟ - نقد برهان ناپذیری نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

نقد برهان ناپذیری - نسخه متنی

عسکری سلیمانی امیری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مورد كاوش قرار مي ‏گيرند، امتناع ذاتي و منطقي ندارند؛ به عبارت ديگر، درخصوص بحثِ مورد نظر كافي است نشان دهيم تلاش فكري انسان در اثبات وجود خداوند معقول است، و براي اثبات معقول بودن وجود خداوند مي ‏توان گفت كه مفهوم خدا ممتنع بالذات نبوده و امتناع منطقي ندارد، زيرا مفهوم چيزي ممتنع بالذات است كه در درون خود تناقض داشته باشد و مفهومي كه ما از خداوند داريم، مفهومي متناقض نيست.

واژه «خداوند» دلالت بر موجودي مي ‏كند كه همه كمالات را دارا است و هيچ نقصي ندارد. وجودش واجب است و وابسته به غير نيست. چنين مفهومي از خدا در درون خود تناقض ندارد و يا دست كم تناقض ظاهري ندارد و اگر هم درواقع، تناقضي پنهاني وجود داشته باشد با برهان بايد نشان داده شود. بنابراين،وقتي مفهوم خداوند در درون خود تناقض آشكاري نداشت، امكان (احتمال عقلي ) اثبات وجود خداوند احراز مي ‏شود و در اين صورت، تلاش براي ‏اثبات وجود خداوند معقول خواهد بود، گرچه به ثمر ننشيند. البته معقول بودن تلاش فكري بشر در اثبات وجود خداوند موقوف بر نياز او به اثبات وجود خداوند است، از اين رو، بحث از نيازمندي بشر به اثبات وجود خداوند بايد به طور جداگانه مطرح شود.

5 - آيا وجود خدا نياز به اثبات دارد؟

بعد از پذيرش امكان اثبات وجود خدا، مسئله بعدي سودمندي بحث از اثبات وجود خدا براي بشر است. ممكن است ادعا شود كه ما نيازي به اثبات وجود خدا نداريم و لذا بحث از اثبات وجود خدا، بي ‏فايده است. اين ادعا از دو حال خارج نيست: يا به دليل عدم وجود خدا بحث از اثبات او بي ‏فايده است و يا به دليل معلوم بودن وجود خدا اين‏چنين است. اما حالت اول درست نيست، زيرا زماني مي ‏توان ادعا كرد چيزي وجود ندارد كه آن چيز با وضوح تمام در درونش تناقض باشد، اما همان طور كه گفتيم مفهوم خدا، مفهومي به ظاهر متناقض نيست ولو آن كه درواقع، تناقض داشته باشد و تناقض آن با استدلال معلوم شود، لكن خود استدلال آوردن دليل بر فايده داشتنِ بحث از وجود خدا است.

اما در حالت دوم كه علم به وجود خدا داريم: در اين‏جا بي ‏فايده بودن اثبات وجودخدا به چند صورت قابل تصور است كه همه آن‏ها را مي ‏توان با عنوان علم‏فطري به خدا بررسي كرد:

فطري بودن علم به وجود خدا

فطري بودن علم به خدا به چند صورت قابل تصور است، ليكن قبل از پرداختن به اين صور لازم است ابتدا علم حصولي و حضوري را توضيح دهيم.

علم حضوري علمي است كه معلوم بدون وساطت مفهوم پيش عالِم حاضر باشد، به عبارت ديگر، عالِم خود معلوم و وجود معلوم را بيابد. در مقابل، علم حصولي علمي است كه خود معلوم پيش عالِم حاضر نباشد و عالم وجود خودِ معلوم را نيابد، بلكه مفهوم و صورتي از آن در پيش عالم حاضر شود و از طريق آن مفهوم و صورت، عالِم به معلوم خود علم پيدا كند. بنابراين، علم من به سفيدي كاغذي كه روي آن مي ‏نويسم، علم حصولي است، زيرا در اثر تابش نور روي كاغذ و انعكاس آن به‏چشم‏من، تصويري از صفحه سفيد در من نقش مي ‏بندد و از راه اين تصوير علم به سفيدي كاغذ پيدا مي ‏كنم، اما علم و آگاهي من از گرايشم به دانش، علمي حضوري است، به اين معنا كه مستقيماً وجود اين ميل را در خودم مي ‏يابم. با توجه به تمايز بين علم حضوري و حصولي ، فطري بودن علم به خدا هم به عنوان علم حضوري قابل قبول است و هم به عنوان علم حصولي ؛ يعني مي ‏توان گفت علم به خدا به طور فطري هم بدون واسطه مفهوم و صورت براي بشر ممكن است و هم از طريق مفهوم و صورت. بنابراين، مي ‏توان در مورد بي ‏نيازي بشر به اثبات وجود خدا، هم از طريق فطري ‏بودن علم حضوري به خدا استدلال كرد و هم از طريق فطري بودن علم حصولي به خدا.

فطري بودن علم حضوري به خدا

گاهي مقصود از فطري بودن علم به خدا شناخت و علم حضوري به خداوند تبارك و تعالي است، به اين معنا كه

/ 219