مغالطه پايك از نقد فوق اين است كه گمان كرده هرگاه فعلي ضروري باشد و فاعل آن خلافش را انجام ندهد و در نتيجه، نقيض فعل ممتنع شود، اين خود دليل بر مختار نبودن فاعل در انجام آن فعل است، در حالي كه اين گمان، گمان باطلي است، زيرا اگر لحظهاي از علم پيشين خدا نسبت به افعال اختياري خودمان بيرون بياييم و فعل خاصي از خودمان؛ مثلاً من الان در حال نوشتن هستم را در نظر بگيريم، از آنجا كه اگر من در نوشتن مختار باشم، بر فعل نوشتن و عدم آن قادرم، وقتي عدم نوشتن را آزادانه برمي گزينم در اين ظرف، نقيض آن، يعني نوشتن ممتنع مي شود و اين امتناع در اثر انتخاب من حاصل شده است، كما اينكه در انتخاب فعل نوشتن، اين فعل ضروري مي شود، زيرا در اولي سلسله عللِ عدم نوشتن و در دومي سلسله عللِ نوشتن متحقق شده است، پس مي توان گفت با اعمال انتخاب و اراده فعل، فعل ضروري مي شود، كما اينكه با اعمال انتخاب و اراده ترك، ترك فعل ضروري مي شود، در عين حال، اين ضرورتها منافاتي با اختيار و