شهود عرفاني ‏ - نقد برهان ناپذیری نسخه متنی

This is a Digital Library

With over 100,000 free electronic resource in Persian, Arabic and English

نقد برهان ناپذیری - نسخه متنی

عسکری سلیمانی امیری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

سرشت و خلقت بشر به گونه‏اي است كه هميشه خدا را بدون وساطت هيچ مفهومي مي ‏يابد و دائماً در حضور او قرار دارد. در اين صورت، مي ‏توان براي بي ‏نيازي به اثبات وجود خدا اين گونه استدلال كرد كه هر انساني با علم‏حضوري با خداي خودش آشنا است پس چه نيازي به اثبات آن دارد؟

در پاسخ به استدلال فوق لازم است علم حضوري را به دو قسم آگاهانه و نيمه آگاهانه تقسيم كنيم. ممكن است در ابتدا به ذهن خطور كند كه علم نيمه آگاهانه تناقض‏آميز است، زيرا اگر علم است پس شعور به آن هم هست. به نظر مي ‏رسد كه مشكل در اين‏جا در تعبير باشد، چرا كه مقصود از علم نيمه آگاهانه علم ضعيف در مقابل علم شديد است كه اثر شدّت و ضعف علم باعث توجه و يا عدم توجه انسان به آن علم مي ‏شود؛ مثلاً انساني را در نظر بگيرد كه از سر درد رنج مي ‏برد، بدون شك، رنجش چنين شخصي در طول مدت سر درد، به يك اندازه نيست، بلكه ابتدا دردخفيفي را احساس مي ‏كند و كم كم دردش شدّت مي ‏گيرد، لذا هر چه درد شديدتر مي ‏شود توجه شخص به آن نيز بيش‏تر مي ‏گردد، تا آن‏جا كه ممكن است كار به جايي برسد كه در اثر توجه به درد از خيلي مسائل ديگر غافل بماند، در حالي كه ابتدا چنين نبوده است.

تا اين‏جا معلوم شد كه شدت درد باعث توجه بيش‏تر و خفيف بودن آن باعث توجه كم‏تر مي ‏شود، ولي هنوز معلوم نشد كه آيا موردي وجود دارد كه علم باشد، ولي توجه نباشد. براي روشن شدن اين مطلب در همين مثال سر درد دقت كنيم. كسي كه مبتلا به سر درد مي ‏شود قطعاً در يك مقطع زماني هيچ دردي ندارد، اما عوامل مؤثر براي درد كم كم در شخص اثر مي ‏گذارد و اين تأثير گذاري به حدي تدريجي است كه اگر در بعضي از مقاطع شخص را به سر درد توجه دهند خواهد گفت دردي ندارد، سپس مقاطعي مي ‏رسد كه ترديد مي ‏كند كه آيا دردي دارد يا خير و پس از آن قطعاً به مقطعي مي ‏رسد كه احساس درد مي ‏كند، اما دردي خفيف. بنابر اين، مقاطع قبل از مقطع احساس درد خفيف، علم آگاهانه نيست، بلكه علم نيمه آگاهانه است. به تعبير ديگر، بعضي از علوم ما به گونه‏اي هستند كه توجه ما را به علم جلب نمي ‏كنند؛ يعني علم به علم نداريم نه اين كه علم نداريم. حال اگر علم فطري به خداوند براي بشر از سنخ علم حضوري باشد مي ‏بايست از علوم نيمه آگاهانه باشد، زيرا قطعاً همه اشخاص علم حضوري آگاهانه به خداوند ندارند، بنابر اين، منافاتي ندارد كه انسان علم فطري به خداوند داشته باشد و در عين حال، بي ‏نياز از اثبات وجودش نباشد، زيرا اين علم آگاهانه نيست. اما آيا در موارد علم حضوري ِ آگاهانه به خداوند، بي ‏نياز از اثبات وجود خدا هستيم؟ در بحث بعد به اين سؤال مي ‏پردازيم.

شهود عرفاني ‏

كساني هستند كه ديد عرفاني به خداوند دارند و او را با قلب خود مشاهده مي ‏كنند. ممكن است در مورد آن‏ها گفته شود كه اقامه برهان براي آن‏ها بي ‏فايده است، زيرا كسي كه خدا را يافته است، نيازي به اثبات او ندارد. اثبات در جايي سودمند است كه كسي به چيزي شك داشته و يا منكر آن باشد.(1) كسي كه خدا را يافته است همانند كسي است كه گرماي هوا را احساس كند و در عين حال، كسي به او بگويد:

بيا تا من گرمي هوا را براي تو اثبات كنم!

اين استدلال تنها ناظر به شخص عارف، آن هم در حالت تجربه عرفاني است، در حالي كه اولاً، همه مردم چنين حالتي ندارند، ثانياً، عرفا هم در همه حالات خودشان خداوند را مشاهده نمي ‏كنند. وقتي عارف از حالت عرفاني بيرون آمد، اگر از او بپرسند كه آيا خدا وجود دارد، چه پاسخي خواهد داد؟ اگر در پاسخ بگويد كه چون خدا را مشاهده كرده پس وجود دارد، اين خود دليلي عقلي و فلسفي بر اثبات وجود خداوند است و مبتني بر اصل امتناع تناقض است، گرچه اين استدلال استدلالي شخصي است و براي ديگران چندان سودمند نيست. به علاوه، حتي عارفي كه در مقام شهود خداوند است، اگر در آن حالت عرفاني ، عقل نظري او هم فعّال باشد و سؤال از وجود خدا را مطرح كند، بايد به اين سؤال پاسخ داده شود و پاسخ هم بايد در خور سؤال باشد؛ يعني بايد عقل نظري او پاسخ را تصويب كند؛ به اين معنا كه در پاسخ به چنين پرسشي استدلالي فلسفي لازم است، گرچه مقدمه آن را تجربه عرفاني خود

1. ‏ر.ك: ملكيان، جزوه كلام جديد (اثبات وجود خدا)، ص 1.

/ 219