كيفيتهاي سه گانه فوق را، ماده قضيه مي نامند. اين كيفيت را مي توان در خود قضيه ذكر كرد و گفت:هشت زوج است بالضرورة.عسل زرد است بالامكان.انسان كوه دماوند است بالامتناع.به واژههايي كه بيانكننده كيفيت نسبت موضوع و محمول باشند، اصطلاحاً جهت قضيه گويند. قضيهاي را كه داراي جهت باشد، موجهه مي نامند. ممكن است جهت قضيه مطابق با ماده قضيه باشد و ممكن هم است نباشد.فرض كنيد شخصي در اثر محاسبات غلط بگويد: «بالضرورة هر عدد زوجي غير اول است» زيرا هر عدد اولي تنها بر خود و بر يك بخشپذير است، تمام اعداد زوج بر دو بخش پذيرند، پس بخش پذيري آنها محدود به خودشان و عدد يك نيست. در اين مورد، جهت قضيه ضرورت است، ولي ماده آن ضرورت نيست، زيرا عدد دو اول است، چون فقط بر خودش و بر عدد يك بخشپذير است.
مفاد موجهه
در بداهت مفهوم وجود در فصل دوم گفتيم كه مفاد حمل هوهويّت و عينيّتِ عنوان موضوع و محمول در موجبه است. هر يك از آنها مصداقهاي فرضي خودشان را نشان مي دهند، بدون آن كه در وجودِ مجموعه موضوع يا محمول قضاوت كنيم، حتي بعد از نسبت دادن دو مجموعه موضوع و محمول بر وجود داشتن يك چيزي كه دو عنوان بر آن صادق باشد دلالت ندارد، بلكه وجود عيني