تفسير از ضرورت
در واقع، عين ضرورت در تفسير قبل است و ضرورت de dicto ناظر به صدق قضيه حمليه به عنوان يك واحد - نه رابطه محمول با موضوع - بر خارج است. طبق اين تفسير از دو نوع ضرورت، هر جا ضرورت صادق باشد، ضرورت نيز صادق است، اما در برخي موارد ممكن است ضرورت صادق باشد، ولي ضرورت de صادق نباشد؛ مثلاً بالضرورة(1) «من در حال نوشتن هستم»، چون من در حال نوشتن هستم، پس اصل قضيه صرف نظر از ضرورتش صادق است و اگر قضيهاي صادق باشد در ظرف صدقْ، كذبش محال و ممتنع است. بنابراين، صدق قضيه ضروري است، اما وقتي ضرورت قضيه را به نسبت در قضيه استناد دهيم و بگوييم: «من بالضرورة در حال نوشتن هستم»؛ يعني نوشتن براي من امري ضروري است مي بينيم كه چنين نيست، زيرا من مي توانم ننويسم.اما بر عكس، هر جا محمول براي موضوع ضروري باشد كل قضيه به عنوان يك واحد نيز ضرورتاً بر خارج صادق است. بنابر اين، انكار ضرورت صدق با پذيرش ضرورت عيني طبق اين تفسير از دو نوع ضرورت، نامعقول است.آنچه در تفسير كلام هيوم مورد استناد قرار گرفته همين تفسير دوم از دو نوع ضرورت است. بنابر اين، اگر تفسير اول مراد باشد پر واضح است كه نمي توان بين درستي دو نوع ضرورت فرق نهاد، زيرا طبق اين تفسير، دو نوع ضرورت دو روي يك سكهاند.انكار ضرورت منطقي وجود خدا (تفسير نظريه هيوم)
بعضي از فيلسوفان وجه جمع ديگري را براي كلام هيوم ذكر كردهاند كه بر طبق آن هم مي توان به خداباوري ايمان داشت و هم ضرورت را منكر شد. بارنز اين وجه جمع را اين گونه توصيف مي كند:ضرورت منطقي به اندازه كافي آشناست: يك قضيه منطقاً ضروري است اگر و فقط اگر1. براي تمييز ميان ضرورت de e و de dicto واژه دال بر ضرورت را در de e بين موضوع و محمول قرار مي دهند و در de dicto در ابتدا قضيه ذكر مي كنند. (ر. ك: سرشت كليت و ضرورت، ص309)