15 - راسل و وجود محمولي
برتراند راسل دقيقاً همين نكته را در عصر جديد در تحليل خود از معناي عبارت يا تعبير «وجود دارد» بيان كرده است. او نشان داد كه اگر چه «وجود دارد» از لحاظ دستوري خبر است، در منطق نقش متفاوتي را بازي مي كند كه مي توان آن را به صورت عبارت زير نشان داد: «گاوها وجود دارند»؛ يعني «X هايي وجود دارند، به طوري كه اگر بگوييم X يك گاو است صحيح است». اين عبارت ثابت مي كند اين كه بگوييم «گاوها وجود دارند» به معناي نسبت دادن صفت خاصي ، يعني «وجود داشتن» به گاوها نيست، بلكه به اين معنا است كه موجوداتي در عالم وجود دارند كه وصف كلمه «گاو» در مورد آنها به كار مي رود. همين طور عبارت «اسب شاخدار وجود ندارد» برابر است با «X هايي وجود ندارد كه اگر بگوييم X يك اسب شاخدار است، درست گفته باشيم»... ربط و تأثير اين نظريه بر برهان وجودي به قرار زير است: اگر وجود آن گونه كه آنسلم و دكارت مي پنداشتند صفت يا محمولي است كه مي توان آن را در هر تعريفي وارد كرد و به عنوان يك صفت مطلوب بايد آن را در تعريف خدا به كار برد، پس برهان وجودي برهان معتبري است، زيرا تناقضآميز خواهد بود اگر بگوييم كاملترين وجودِ قابل تصور، فاقد صفتِ «وجود داشتن» است، ليكن اگر وجود، اگرچه از لحاظ دستوري محمول است، در منطق نقش كاملاً متفاوتي دارد و آن تصديق به اين امر است كه فلان توصيف در عالم خارج يا واقع به فلان چيز اطلاق مي گردد (يا با آن ربط و پيوند دارد)، بنابراين، برهان وجودي به عنوان برهاني كه قصد آن اثبات وجود خدا است، ناكام مي ماند، زيرا اگر وجود محمول نباشد نمي توان آن را صفت معرِّف خدا دانست... .(1)بيان راسل به نوبه خود مي تواند روايت و تقريري از كلام كانت باشد. آنچه در اين تقرير مهم است اين است كه وجود به كلي جايگاه خود را از دست نداده و ظاهراً نتيجه تلاش راسل اين است كه در هليات بسيطه وجود را در طرف موضوع قضيه قرار داده است؛ زيرا او قضيه «گاوها وجود دارند» را به «Xهايي وجود دارند كه اگر بگوييم X گاو است صحيح است» تحويل برده است. در اينجا وجود را به X هايي نسبت مي دهد كه در صورت صحت اين نسبت مي توان به درستي گفت كه آنها گاو هستند. درواقع، بحث در وجود محمولي بر سر همين نسبت وجود به X است كه راسل نتوانست آن را به كلي حذف كند.طبق اين تفسير در طرف موضوع قضيه و قبل از اسناد گاوها به موضوعْ خودِ وجود به موضوع (= Xها) اسناد پيدا كرده است و اسناد وجود به Xها دقيقاً مفاد هليهبسيطه است. به نظر مي رسد كه نظريه راسل نه مشكلي را حل كرده و نه مشكلي را فراروي ما قرار داده است، بلكه تنها توانسته است كه هليات بسيطه را به صورت هلياتمركبه جلوه دهد؛ يعني او توانست عنوان موضوع (=گاوها) را كه در طرف1. جان هيك، فلسفه دين، ترجمه بهرام راد، ص 51 - 53.