اسم عام بودن لفظ جلاله - نقد برهان ناپذیری نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
وجود خدا لازم است او را تعريف كنيم؟ براي پاسخ به اين پرسش ابتدا لازم است راههاي شناسايي يك اسم خاص معمولي را بررسي كنيم. براي شناسايي مسماي اسماي خاص معمولي مي توان از يكي از سه راه زير كمك گرفت:
1 - اگر اسم خاصي معلوم نباشد مي توان آن را با اسم خاص ديگري معلوم كرد، در صورتي كه مسماي مورد نظر اسمِ خاصِ شناخته شده ديگري داشته باشد.
2 - اسم خاص را مي توان با اشاره به مسمّا معرّفي كرد و گفت كه مقصود آن شخص است.
3 - با توصيفي كه شخص را به طور انحصاري نشان دهد، مي توان اسم خاص را مشخص كرد، مانند «زننده اولين گل تيم ملي ايران به تيم ملي آمريكا در جام جهاني 1998 فرانسه» براي معرّفي «حميد استيلي ».
دو راه اول در بحث ما مفيد نيست، زيرا در اثبات وجود خدا، همان گونه كه گذشت، به دو مقدمه نيازمنديم كه موضوع مقدمه اول لفظ جلاله است و اگر محمول آن هم اسم جلاله باشد، نمي توان وجودش را به طور عقلاني اثبات كرد، زيرا اگر محمول مقدمه اول اسم جلاله باشد، به ناچار موضوع در مقدمه دوم نيز اسم جلاله است، در اين صورت، حمل وجود در مقدمه دوم بر موضوع دچار مشكل مي شود، و دليل آن اين است كه در اثبات عقلاني بايد حدّ وسط يك عنوان مفهومي باشد. اما در مورد راه سوم اين سؤال مطرح است كه آيا مي توان خدا را توصيف كرد؟ آيا توصيف تعريف نيست و اگر تعريف است آيا خدا را مي توان تعريف كرد؟
براي پاسخ به اين نوع سؤالات بايد آنها را به صورت مشخصتر و دقيقتر چنين مطرح كنيم: آيا اسم خاص را مي توان تعريف كرد؟ در پاسخ مي گوييم اگر منظور از تعريف معنا و موضوع له اسم خاص باشد، پاسخ مثبت است. هر اسم خاصي و از جمله لفظ جلاله بر ذات معيني وضع شده است كه آن ذات معين معناي اسم خاص است، اما اگر مقصود از تعريف معاني مركبي از عام و خاص باشد، پاسخ منفي است، چرا كه اسم خاص به اين معنا تعريف ندارد كما اين كه برخي اسماي عام نيز به اين معنا تعريف ندارند، زيرا هر اسم عامي كه از معاني مركبه تشكيل شده باشد، نهايتاً به معاني عام منتهي مي شوند، معانيي كه بسيط و تعريف ناپذيرند، بنابراين، اگر لفظ جلاله اسم خاص و عَلَم باشد، تعريفپذير نيست.
اما اين كه آيا اسم خاص را مي توان توصيف كرد و از اين راه مسما را شناخت، پاسخ با توجه به مطالبي كه گذشت، مثبت است، لفظ جلاله هم در اين جهت، مانند ساير اسماي خاص است. همان طور كه گفتيم اين نوع توصيفات ممكن است براي مسمّا ضروري باشند، ولي جزء معناي لفظ نيستند، براين اساس، اين نوع توصيفات به تعريف بازگشت نمي كنند. از اينجا پاسخ پرسش اصلي ما روشن مي شود كه در براهين وجودي نيازي به تعريف خدا نداريم و آنچه هست توصيف لفظ جلاله است. با اين بيان مشكل مقدمه اول بر طرف و اثبات عقلاني وجود خدا ممكن مي شود. پس مي توانيم برهان وجودي يا برهان امكان و وجوب را اين گونه تنظيم كنيم:
(1) خدا كامل مطلق يا واجب الوجود است.
(2) كامل مطلق يا واجب الوجود، موجود است.
(3) خدا موجود است.
كامل مطلق يا واجبالوجود تعريف لفظ خدا نيست، بلكه توصيفي براي مسمّاي لفظ است.
اسم عام بودن لفظ جلاله
قبلاً گذشت كه اگر موضوع مقدمه اول برهان اسم عام باشد مشكلي كه پيش مي آيد شرطي شدن مقدمه اول برهان است، زيرا براساس منطق جديد هر قضيه كلي شرطي است. بنابراين، اگر بگوييم:
(1) خدا واجبالوجود است.
(2) واجبالوجود موجود است.
(3) خدا موجود است.