فصل دوم: ادله عامه بر امتناع اثبات وجود خدا
به طور كلي ادلهاي كه بر امتناع اثبات وجود خدا اقامه مي شود دو دستهاند:1- ادلهاي كه اثبات وجود خداوند را به نحو عام نفي مي كنند، و ناظر به نوع خاصي از ادله اثبات وجود خدا نيستند.2- ادلهاي كه نافي نوعي خاص از ادله اثبات وجود خدا است. آنچه در اين فصل مورد نظر است ادله عامه است كه ناظر به نوع خاصي از ادله اثبات وجود خداوند نيست، بلكه يا اصلاً ناظر به هيچ نوع از ادله اثبات وجود خداوند نيست و رأساً اثبات وجود خداوند را نفي مي كند و يا اگر ناظر به ادله هم باشد ناظر به نوع خاصي از ادله نيست، ادله خاصه را در فصل بعد مطرح خواهيم كرد.1 - امكان تصور عدم واجب الوجود (خدا)
در فصل اول اين بخش گفتيم كه اثبات امكان منطقي وجود خدا قبل از ارائه ادله وجود مشكل به نظر مي رسد.در آنجا نشان داديم كه امتناع وجود خدا يا اثبات امتناع استدلال بر وجود خدا روشن نيست و اگر هم درواقع، وجود خدا ممتنع باشد، بي نياز از اثبات نيست، لذا امكان به معناي احتمال عقلي اثبات وجود خدا را به كرسي نشانديم، اما گويا در اينجا استدلال مي شود كه اثبات وجود خدا امكان منطقي ندارد؛ زيرا چيزي امكان منطقي بر وجودش هست كه امكان منطقي بر عدمش نيز باشد، لذا هيوم انگليسي اين گونه بر نفي وجود خدا و انكار اقامه برهان بر وجود خدا استدلال مي كند:هرچه را بتوان به عنوان موجود تصور كرد مي توان آن را به عنوان غير موجود نيز تصور كرد، لذا هيچ موجودي كه عدم وجودش متضمن تناقض باشد يافت نمي شود. در نتيجه، هيچ موجودي كه وجودش قابل اثبات باشد وجود ندارد.(1)شبيه همين معنا را بارنز از هيوم نقل مي كند. (در همين فصل يعني در «استدلال هيوم بر نفي وجود ضروري » درباره آن بحث خواهيم كرد) در اين استدلال نيز مانند هر استدلال ديگر بايد امتناع اجتماع نقيضين مفروض باشد، كما اين كه در ذيل استدلال به آن اشاره شده است. بنابر اين، فرض كلّيّت قول هيوم غير قابل قبول است، زيرا نمي توان گفت: هر چيزي را موجود تصور كنيم مي توانيم آن را معدوم نيز تصور كنيم، براي اين كه اگر مراد از چيز اعم از وجود باشد نمي توان وجود را معدوم تصور كرد و گفت: «وجود معدوم است»، زيرا نه تنها مستلزم تناقض است، بلكه خود يك تناقض است. از طرف ديگر، در مواد ثلاث (در بخش اول، فصل سوم، بند 2) گفتيم هر چيزي يا وجود براي آن ضروري است يا ممتنع است و يا ممكن. بنابراين، نمي توان وجود را نسبت به بعضي از اشيا تصور كرد، مانند اشياي ممتنع، اما غير ممتنعها را مي توان موجود تصور كرد. حال اين سؤال مطرح است كه آيا همه اشياي غير ممتنع را مي توان معدوم نيز تصور كرد؟ با توجه به مواد ثلاث روشن مي شود كه چنين نيست. وجود ضروري ، وجودي است كه عدمپذير نباشد، چرا كه اگر عدم بپذيرد، ديگر وجود ضروري نخواهد بود و حال آن كه علي الفرض بايد ضروري باشد. پس تنها غير ممتنعهايي كه نسبت به موضوع ممكن خاص باشند، وجود و عدم براي آنها امكان دارد. بنابراين، واجبالوجود را نمي توان معدوم تصور كرد. البته1. گيسلر، همان، ص 123.