ديوار ميان ذهن و عين
تمام براهين واجب در مدار واقعيتهاي موجود دور مي زنند و هيچ كدام با بررسي عنوانهاي مفهومي صرف و ذهني محض، با صرف نظر از واقعيتهاي عيني ، توان اثبات واجب را ندارند.(1)به عبارت ديگر، به نظر مي رسد در برهاني نظير برهان آنسلم كه از مقدمهاي ناظر به تصورات ذهني ما حركت مي كند تا وجود چيزي را در عالم واقع اثبات نمايد خطاي فاحشي وجود دارد.(2)به عبارت سوم:كساني معتقدند كه برهان وجودي آشكارا مغالطهآميز است، زيرا از [تحليل] يك تصور نمي توان حكمي درباره واقعيّت خارجي داد.(3)در دليل اول اثبات واجب از طريق مفهوم صرف نفي شده است و اين عبارت صرفنظر از قراين موجود در كلام مستشكل دو احتمال دارد: احتمال اول اين است كه با داشتن مفهوم بدون كمكگيري از هيچ قاعده منطقي وجود واجب احراز شود؛ مثلاً فرض كنيد واجبالوجود از آن جهت كه در مفهومش وجود مأخوذ است، پس موجود است، اگر برهان وجودي اينگونه تقرير شود، بي شك اعتباري برايش نيست وگرنه موجود مريخي عاقل بايد موجود باشد و هيچ برهان وجوديي چنين ادعايي ندارد. احتمال دوم اين است كه با صرف مفهوم و يكسري قواعد منطقي و بديهيات صرف، بدون كمك گرفتن از اينكه وجودي هست يا وجود محدودي هست، نمي توان وجود واجب را اثبات كرد، بلكه اگر واجب اثبات شود هميشه بايد از وجودي شروع كنيم كه يا برهان صديقين است و يا برهان جهانشناختي ، پس ديگر برهان وجودي نخواهد بود. اين احتمال با شواهدي در متن اشكال اول را تأييد مي كند و در اين صورت، با اشكال دوم و سوم مشترك است. اما چه دليلي بر اين ادعا مي توان اقامه كرد. چرا نتوان از يك مفهوم با داشتن بديهياتي صرف و اعمال قواعدي منطقي مصداقي را اثبات كرد؟ اگر اين حرف صحيح باشد كه با صرف مفهوم1. جوادي آملي ، فلسفه دين، براهين اثبات خدا، ص 53.2. مايكل پترسون و ديگران، عقل و اعتقاد ديني ، ص 135.3. همان، ص 141.