1- نفي شكاكيت مطلق‏ - نقد برهان ناپذیری نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

نقد برهان ناپذیری - نسخه متنی

عسکری سلیمانی امیری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

1- نفي شكاكيت مطلق‏

انديشه انديشمند گواه بر اين است كه شكاكيت عام و فراگير به كلي باطل است. دم‏زدن از اعتقاد به شكاكيّت مطلق چيزي جز لقلقه زبان نيست. چنين كسي كه خود را شكّاك و شكش را فراگير مي ‏داند، بايد از اين سخن كه «من شكّاك مطلق‏ام» لب فروبندد، زيرا همين كه آغاز به كلام مي ‏كند، ديگر شكّاك نيست، بلكه خود را موجودي متفكر و ديگران را مخاطبي داراي فكر و انديشه فرض كرده است، لذا با اين پيش‏فرض‏ها سخني مي ‏گويد تا در انديشه مخاطب مقبول افتد، پس او ديگر شكّاك مطلق نيست. بنابراين، اگر كسي از سر عقل دم از شكاكيت بزند و خود را انسان بهنجاري وانمود كند كه بي ‏دليل چيزي را نمي ‏پذيرد و ديگران را انسان‏هايي بداند كه زود باورند و گفته‏ها را بدون سنجش مي ‏پذيرند، در حالي ‏كه عقلاً مي ‏توان آن گفته‏ها را نپذيرفت يا نقض كرد، چنين شخصي در واقع، شكّاك مطلق نيست، چرا كه نه تنها وجود خود را به عنوان انسان طبيعي و بهنجار پذيرفته، بلكه ديگران را هم به عنوان انسان‏هاي غيرطبيعي فرض كرده و عقل را نيز به عنوان ميزان سنجش در پذيرش يا عدم پذيرش گفته‏ها حاكم كرده است.

بنابراين، چنين شخصي اگر مطلبي را عقلاً نمي ‏پذيرد، به دليل آن است كه يا آن را پذيرفتني نمي ‏داند و يا پذيرفتني است، ولي قصوري در قواي ادراكي او هست كه نمي ‏تواند آن را بپذيرد و يا ادله وافي نيست تا عقل بپذيرد. از اين‏رو، كسي كه در حلقه دانشمندان مي ‏نشيند و در گفته‏هاي آن‏ها نقض و ابرام مي ‏كند پذيرفته است كه استدلال‏هايي كه نتوان عيوب آن‏ها را نشان داد عقلاً و منطقاً الزام‏ آورند، به تعبير ديگر، ردّ استدلال در جايي ميسور است كه به تناقض نينجامد. بنابراين، نه مي ‏توان به طور كلي در همه چيز شك روا داشت و نه مي ‏توان به صرف اين احتمال كه شايد آن‏چه در خارج تحقق دارد به گونه‏اي ديگر باشد، در نتايج استدلال شك كرد، مگر آن‏كه منطقاً نشان داده شود كه مقدمات استدلال منتهي به نتيجه نيستند و يا صورت استدلال از نظر منطق اعتبار ندارد.

به علاوه، همان‏طور كه اشاره كرديم شك عام و فراگير در مقام استدلال خود شكن است؛ توضيح آن كه استدلال شكّاك اين است كه آن‏چه را مستدل استدلال مي ‏كند، با پذيرش اعتبار استنتاج به اين‏جا مي ‏انجامد كه ذهن من عاجز است خلاف آن‏چه را در استدلال آمده، بپذيرد، اما از عجز ذهن نمي ‏توان نتيجه گرفت آن‏چه در خارج از ذهن نيز وجود دارد بر طبق مصدّقٌ‏به ذهني است، زيرا گرچه ذهن انسان نمي ‏تواند تناقض را برتابد و يا اصل هوهويت را وازند، ولي از عجز ذهن نسبت به اول و الزام ذهن نسبت به دوم نمي ‏توان نتيجه گرفت كه بيرون از ذهن واقعاً اجتماع نقيضين محال است. شايد عالم خارج از ذهن به گونه‏اي ديگر باشد و احكام ذهني بر آن‏ها صادق نباشد يا حتي در عالم واقع تناقض رُخ داده باشد و يا اصلاً عالمِ واقع دائماً در تناقض باشد. به عبارت ديگر شكاك ادعا مي ‏كند ذهن مي ‏تواند ضروري بودن اصل هوهويت را بپذيرد ولي در خارج از ذهن ممكن است چيزي ضرورتاً خودش خودش نباشد.

براي رهايي شكّاك از ظلمت جهل و شكاكيت و بيرون كشيدن او از گرداب شكاكيت و رساندن وي به ساحل علم و نور، بايستي از «عجز ذهن» شروع كنيم. اين‏كه مي ‏گويند: «ذهن عاجز است از اين‏كه خلاف آن‏چه را تصديق كرده، درك كند» به اين معنا است كه چون واقعيتِ معلومات ما اين‏گونه است، پس ذهن نمي ‏تواند به گونه‏اي ديگر درك كند. به عبارت ديگر، ذهن درك مي ‏كند كه واقعيت اين تصديقات نشان‏دهنده آن است كه ممكن نيست به گونه‏اي باشند كه اجتماع نقيضين رُخ دهد نه اين‏كه صرفاً ذهن از دركِ خلاف آن‏چه تصديق شده سرباز زند. ثانياً، اين‏كه گفته مي ‏شود «ذهن عاجز است خلاف آن‏چه را تصديق كرده ادراك كند، هر چند ممكن است متن واقع بر خلاف آن چيزي باشد كه ذهن درك مي ‏كند»، در حقيقت، به اين معنا است كه ذهن هنوز عاجز نشده است، زيرا اگر ذهن به عجز رسيده باشد، نمي ‏تواند خلاف آن را تجويز كند. آيا اگر ذهن خلاف آن‏چه

/ 219