امتناع اثبات ضرورت از راه برهان جهان‏شناختي ‏ - نقد برهان ناپذیری نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

نقد برهان ناپذیری - نسخه متنی

عسکری سلیمانی امیری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

درست است كه ما در برهان وجود خدا مي ‏خواهيم به خداي نامحدود برسيم، اما بايد هر برهاني را دقيقاً تنسيق كرد و به همان مقداري كه از برهان به دست مي ‏آيد اكتفا نمود. بنابراين، بايد برهان علّيّت را به اختصار چنين تنظيم كنيم:

(1) جهان محدود است.

(2) هر محدودي معلول است.

(3) جهان معلول است.

(4) هر معلولي علت دارد.

(5) جهان علت دارد.

حال آيا علت در (4) به معناي علت محدود و در (5) به معناي علت نامحدود است؟ در اين برهان چنين ادعايي نشده است. ممكن است علت در هر دو به معناي علت نامحدود و يا محدود باشد، اين برهان، صرفاً اثبات مي ‏كند كه جهان داراي علةالعللي است كه خود ديگر معلول نيست، اما اين‏كه علةالعلل نامتناهي است، مانند هر وصف ديگر خدا، بي ‏نياز از برهان نيست، لذا فيلسوفان براي اوصاف خدا برهان جداگانه‏اي اقامه مي ‏كنند.

امتناع اثبات ضرورت از راه برهان جهان‏شناختي ‏

برهان اثبات وجود خدا بايد، واجب‏الوجود بودن او را اثبات كند. در برهان‏هاي جهان‏شناختي از حس و تجربه كمك گرفته مي ‏شود اما حس و تجربه نمي ‏تواند ضرورت چيزي را اثبات كند بنابراين با اين براهين نمي ‏توان واجب‏الوجود بودن خدا را اثبات كرد.

در مقام پاسخ به اين شبهه بايد جايگاه حس و تجربه را در برهان‏هاي جهان‏شناختي نشان دهيم. اين برهان‏ها دو مقدمه دارند: در مقدمه اول ادعا مي ‏شود كه ممكن موجود است و در مقدمه دوم ادعا اين است كه ممكن معلول واجب است.

در مقدمه اول است كه از حس و تجربه استفاده مي ‏شود و البته اين مقدمه نقشي در اثبات ضرورت ندارد، بلكه مقدمه دوم است كه پشتوانه ضرورت وجود خدا است كه اين مقدمه متّكي به اصول و بديهيات عقلي محض است نه حس و تجربه. بنابراين، اشكال وارد نيست.

فصل چهارم: آيا «دستور زبان عمقي » مستلزم برهان‏ناپذيري وجود خدا است؟

هادسون نظريه ويتگنشتاين را در مورد «دستور زبان عمقي » كه يكي از وظايف فيلسوف كشف و استخراج آن است، دليلي بر برهان‏ناپذيري وجود خدا گرفته است. ما اين استدلال را به اختصار نقل و سپس نقد مي ‏كنيم:

... وظيفه فيلسوف با وظيفه الاهيدان مختصر فرقي دارد و داراي دو جنبه است: (I)فيلسوف بايد سرمشقي را كه الاهيدان، براي استفاده از تصوير، ارائه مي ‏دهد بر رَسَد تا ببيند كه اجزائش با هم سازگارند يا نه؛ (II) و بايد بكوشد تا «دستور زبان عمقي » اين‏شيوه را فهم و آشكار كند ... .

به گمان من ويتگنشتاين قائل بوده است كه اين وظيفه مستلزمِ لااقل دو امر است: (I) كشفِ پيش‏فرض‏هاي تلويحي باور ديني ، و (II) نقشه‏برداري از مرزهاي منطقي آن.

در خصوص امر اول، دستور زبان عمقي مي ‏تواند به ما نشان دهد كه خدا «چه نوع شيئي » است. خواننده به ياد مي ‏آورد كه ويتگنشتاين مي ‏گفت: هدف دستور زبان عمقي اين است: «كه به ما نشان دهد كه هر چيزي چه نوع شيئي است». مفهوم خدا سازنده الاهيات و باور توحيدي است، به همان نحو كه مفاهيم عدد، الزام، و شي ‏ء مادي ،

/ 219