بخش دوم شاكله نقد برهانناپذيري
درآمد
در اين بخش به مسائل اصلي كتاب مي پردازيم. محور بحث در اينجا پاسخ به شبهههايي است كه در زمينه عدم امكان اقامه برهان بر اثبات وجود خداوند مطرح شده است. در ابتدا طرح مباحثي در مورد وجود خداوند و شناخت بشر نسبت به خدا و برخي مطالب ديگر لازم به نظر مي رسد. مجموعه اين مباحث طي فصلي با عنوان خدا و انسان طرح مي شود و پس از آن بحث اصلي را پي مي گيريم.فصل اول: خدا و انسان
مباحثي كه در اين فصل مطرح مي شود به منزله مقدمهاي براي فصول آينده بهحساب مي آيند. اين مباحث داراي جامع ماهوي نيستند، اما مي توان براي آنها جامعي انتزاعي به دست آورد كه درواقع، مباحث مربوط به خداوند است كه بشر با آن سر و كار دارد، لذا عنوان فصل را «خداوند و انسان» قرار داديم.1 - بود و نبود خداوند در زندگي انسان
قبل از طرح اثباتپذيري يا اثباتناپذيري وجود خدا، سؤال اساسي تري در ذهن آدمي نقش مي بندد و آن اين است كه آيا وجود خداوند در زندگي او مؤثر است؟ زيرا زماني نياز به اثبات چيزي داريم كه بود يا نبود آن در زندگي ما مفيد باشد. بنابر اين، اگر اثبات چيزي براي بشر ممكن باشد، ولي هيچ تأثيري در زندگي او نداشته باشد، چهفايدهاي بر اثبات آن مترتب است؟ براي مثال وزن كتابي كه در حال قرائت آن هستيد، اگر چه قابل اندازهگيري است، ولي هيچ گاه زحمت توزين آن را به خود نمي دهيد، زيرا در زندگي شما هيچ اثر مثبتي ندارد. حال فرض كنيد كه مي خواهيد بهسفر دوردستي برويد و مي بايست حتي الامكان چيزهاي ضروري را براي سفر برداريد، چرا كه شركت مسافرتي كه شما با آن سفر خواهيد كرد اجازه حمل حدّخاصي از بار را به شما مي دهد، در اين صورت، توزين وسايل سفر براي شما فايده دارد، زيرا مي خواهيد در مورد وزن بار سفر دچار مشكل نشويد.در مورد اثبات وجود خداوند نيز ممكن است گفته شود كه اثبات وجود خداوند چه فايدهاي دارد؟ ما بايد در زندگي روزمره خود احتياطاً به گونهاي رفتار كنيم كه بود يا نبود خداوند هيچ تأثيري در آن نداشته باشد، به تعبير ديگر، ما بايد نظام زندگي را به گونهاي تنظيم كنيم كه نه تنها در صورت عدم كشف وجود خدا، دچار زيان نشويم، بلكه در صورت كشف وجود او نيز چيزي را از دست ندهيم. .(1)در نقد اين استدلال گفتهاند: «آيا مي شود انساني كه در دل خويش به وجود خدا معتقد است با انساني كه به وجود خدا معتقد نيست يكسان باشد؟ آيا مي شود وجود خداوند و اعتقاد به او مانند برگي بر درختي در جنگلي در قارهاي اين قدر بي اهميت باشد؟ من به شخصه معتقدم كه اگر آدم معتقد باشد كه خدا وجود دارد يا وجود ندارد زندگي او عوض مي شود».(2) به علاوه، گويا پيشفرض استدلال اين است كه وجود منحصر در اين وجود دنيايي و مادي است و معاد و قيامتي وجود ندارد. گويا اديان الهي در عالم وجود ندارند و يا اگر هم وجود دارند، در متون ديني سخن از تبعيت از خداوند و خضوع و كُرنش در برابر او نيامده است. حال اگر بگوييم ادياني الهي وجود دارند كه مدعي اند خداوند انسانها را امر فرموده كه جز او را اطاعت نكنند، بگوييم در اين صورت، اين تصور كه انسان بتواند چنان زندگي كند كه در صورت نبود خدا زندگي اش را نباخته و در صورت وجود او زيان نكرده باشد، خيالي باطل بيش نخواهد بود.در واقع، اين گونه استدلال با اين پيشفرض همراه است كه انسان بايد در دنيا هرچه بيشتر به لذّات و تمتّعات دنيايي برسد كه البته چنين پيش فرضي با احتمال1. مصطفي ملكيان، جزوه كلام جديد (اثبات وجود خدا)، ص 5.2. همان.