يكي از اشكالات عامه بر امتناع اقامه برهان متافيزيكي بر وجود خدا مبتني بر نكتهاي است كه كانت فيلسوف آلماني به آن توجه كرده و بر اساس آن معتقد شده است كه وجود محمول واقعي نيست، زيرا او متوجه تفاوت بين حمل سفيدي بر جسم و حمل وجود بر جسم شده بود. از اين رهگذر اشكالي در براهين اثبات وجود خدا نمودار مي شود، زيرا نتيجه براهين اثبات وجود خدا اين است كه «خدا موجود است»، در حالي كه وجود واقعاً محمول نيست، بلكه رابط حكم است، پس براهين اثبات وجود خدا چيزي را اثبات نمي كنند.پاسخ اين اشكال با توجه به آنچه به تفصيل در فصل دوم از بخش اول گذشت اين است كه وجود در هليات بسيطه محمول بالضميمه نيست تا چيزي بر موضوعش بيفزايد، آن گونه كه سفيدي محمول بالضميمه براي جسم است. به نظر مي رسد مراد كانت هم از محمول واقعي در برابر محمول منطقي همين است، ولي اثبات امري در گرو محمول بالضميمه بودن يا محمول واقعي بودن آن نيست، بلكه در گرو اين است كه آن امر از مقدمات صحيحه به دست آيد. اگر بحث در اثبات وجود چيزي است بايد از مقدمات برهان هليه بسيطهاي به دست آيد كه موضوعش همان چيز مورد نظر باشد. در اثبات وجود خدا نيز بايد از مقدمات قضيه «خدا وجود دارد» را استخراج كنيم. اگر با فرض صحت مقدمات اين قضيه استخراج شود، درستي برهان معلوم مي شود. به عبارت ديگر، قضيه «خدا وجود دارد» بي معنا نيست، بنابراين، اگر مقدمات صحيحه را كنار هم قرار دهيم و از آنها اين نتيجه استخراج شود، مي گوييم: اين قضيه اثبات شده است. بنابراين، فيلسوفان در براهين اثبات وجود خدا در صدد اثبات وجود به عنوان يك محمول بالضميمه نيستند تا گفته شود كه وجود محمول واقعي ، يعني محمول بالضميمه نيست، بلكه آنها در صدد اثبات قضيه «خدا وجود دارد» به عنوان يك قضيه صادق و مطابق با واقع هستند و براي آنها فرق نمي كند كه وجود را يك محمول واقعي و يا صرفاً يك محمول منطقي بدانيم.نكته: فيلسوفان محمول نبودن وجود را در ذيل برهانهاي وجودي ذكر مي كنند، ولي ما اين اشكال را از اشكالات عامه شمرده و در اين فصل مندرج كردهايم، وجهش هم روشن است، اگر وجود محمول نباشد در هر