نقد برهان ناپذیری

عسکری سلیمانی امیری

نسخه متنی -صفحه : 219/ 73
نمايش فراداده

«مادام الذات» تبيين مي ‏كنند؛ يعني نمي ‏توان موضوع را بدون محمول محقق دانست.

فرق بين ضرورت مطلقه و ضرورت ذاتيّه در اين است كه در ضرورت مطلقه يا ازليه موضوع مقيد به دوام ذات نيست، زيرا فرض جدايي وجود از آن نامعقول است، برخلاف ضرورت ذاتيه كه موضوع مقيد به دوام ذات موضوع است، به گونه‏اي كه فرض نبود موضوع نامعقول نيست، لذا در ظرف نبود موضوع مي ‏توان محمول را از موضوع سلب كرد؛ مثلاً زوجيّت در ظرف ثبوت عدد چهار براي آن ضروري است، اما اگر عدد چهار موجود نباشد زوجيّتي هم در كار نخواهد بود.

بنابراين، در ضرورت‏هاي ذاتي ، محمول در ظرف تحقق موضوع ضروري است. ضرورت ذاتي به لحاظ مصداق اقسامي ‏دارد:

1- حمل شي ‏ء بر نفس، مانند «انسان انسان است»؛ در ضرورت ذاتي وجود موضوع لازم نيست؛ يعني اگر هيچ انساني هم در كار نباشد، انسان ضرورتاً انسان خواهد بود. آن‏چه در ضرورت ذاتي لازم است مصداق داشتن فرضي و عقلي موضوع است، اعم از آن كه واقعاً موجود باشد يا واقعاً موجود نباشد. بنابراين، حتي «عدم عدم است» نيز از ضرورت ذاتي برخوردار است، زيرا شما زماني مي ‏توانيد بگوييد «عدم عدم است» كه عدمي را در عدمستان اعتبار كرده باشيد و عدم با اين اعتبار يك نحو تقرري پيدا كرده باشد، گر چه اين تقرر عين نيستي و بي ‏هويّتي است.

2- حمل ذاتيات شي ‏ء بر ذات، مانند «انسان حيوان است».

3- حمل ذاتي اولي ، مانند «انسان حيوان ناطق است».

در اين دو حمل اخير، وجود عيني موضوع ضروري نيست. بنابراين، مي ‏توان گفت كه قضاياي تحليلي در اصطلاح كانت سه عنوان حمل شي ‏ء بر نفس، حمل ذاتيات شي ‏ء بر ذات و حمل ذاتي اولي را شامل مي ‏شود.

4- حمل لوازم ذات بر ذات: در منطق لوازم اصطلاحاً به محمول‏هايي گفته مي ‏شود كه هر چند در مفهوم موضوع داخل نيستند، اما مصداقاً از موضوع انفكاك ناپذيرند؛ مثلاً اگر مفهوم مثلث را «شكل داراي سه ضلع بسته» فرض كنيم، سه زاويه داشتن و داراي زواياي 180 درجه بودن از لوازم لاينفك مثلث است، زيرا بنا به‏تعريف، سه زاويه داشتن جزء مفهوم مثلث نيست و از محمول‏هايي نيست كه گاهي با موضوع باشد و گاهي نباشد.

حمل لوازم ذات بر ذات نيز خود به دو دسته تقسيم مي ‏شود: دسته‏اي كه در حملِ لازم بر موضوع محتاج به برهان‏اند و دسته‏اي كه در حملِ بر موضوع محتاج به برهان نيستند كه از آن به لوازم بيّن تعبير مي ‏كنند. لوازم بيّن از مصاديق اوليّات در صناعات خمس مي ‏باشند كه صرف تصور موضوع و محمول براي تصديق آن كافي است، مانند «كل از جزء خود بزرگ‏تر است».

ضرورت وصفي ‏

قضيه‏اي را كه محمول براي موضوع به شرط وجود وصفي ضروري باشد، مشروطه عامه مي ‏نامند و ضرورت آن را ضرورت وصفي خوانند، زيرا محمول به شرط اين وصف براي موضوع ضروري است، خواه بدون وصف براي موضوع ضروري باشد يا نباشد، مانند «هر نويسنده‏اي در حال نوشتن دست هايش حركت مي ‏كند بالضرورة». در اين مورد، موضوع قضيه ذات نويسنده صرف نظر از نويسندگي او نيست كه به طور عادي حركت دست براي او ضروري نباشد، بلكه ذات نويسنده با وصف نويسندگي كه بالفعل عارض بر او است، موضوع قضيه واقع شده است.

بنابراين، محمول براي چنين موضوعي (ذات با وصف) ضروري است. اگر نويسنده‏اي در شرايط عادي ، در حال نوشتن دست‏هايش را حركت ندهد، مستلزم تناقض است.

ضرورت به شرط محمول‏

يكي ديگر از ضرورت‏هايي كه در منطق مطرح مي ‏شود، ضرورت به شرط محمول است. وقتي محمولي با موضوعي در خارج متحد شد و آن دو به يك وجود