روكيج ( Rokeach ، 1960 ) يك بُعد از شخصيّت را تعيين كرد كه آن را «جزمانديشى» (126) يا «ذهن بسته» (127) ناميد. اين بُعد، در برخى از امور با سلطهطلبى مشترك است. كسانى كه در شاخص جزمانديشى خود نمره بالا گرفته بودند، در برابر تفكّراتشان سرسخت و در برابر پنداشتن و عجز از پرداختن به آگاهىهاى جديد، كم تحمّل و بىگذشت بودهاند. روكيج دريافت كه در بين دانشجويان امريكايى، «كاتوليكهاى كليساى روم» (128) بيشترين نمرات جزمانديشى را داشتند، پس از آنها پروتستانها قرار مىگرفتند، در حالى كه افراد غيرمعتقد پايينترين نمره را گرفته بودند.
در مطالعات اخير، قضيه مزبور مسلّم بوده است، جز اينكه پروتستانهاى امريكاى جنوبى نمرات بالاترى نسبت به كاتوليكها داشتند (كيلپاتريك Kilpatrick و همكاران 1970، سيمن Seaman و ديگران 1971).
در پژوهشى از 532 نفر نوجوانِ امريكايى كاتوليك كليساى روم و والدينشان، مشخص گرديد آنهايى كه باورهاى دينى نداشتند در قياس با ديگران، پايينترين نمرات جزمانديشى را به دست آورده بودند (تامپسون Thompson ، 1974 ).
روكيج دريافت كه افراد جزمانديش، گرايش قوىترى به طرد كردن (129) اعضاىِ ساير اديان دارند. به نظر مىآيد كه جزمانديشى كاتوليكها و بابتيستها (130) قوىترين تأثير را بر طرد كردن ساير فرقهها داشته است.
يك متغير مرتبط، «پيچيدگىِ شناختى» (131) است. ماسن ( Musson, D.J ، 1998) عوامل شخصيّتى گروهى از كشيشهاى كليساى انگلستان را به وسيله پرسشنامه شخصيّت كتل 16 PF با افراد عادى مقايسه كرد و به اين نتيجه رسيد كه اين روحانىها نسبت به ديگران بسيار كنارهجو، باهوش، با وجدان، داراى ثبات عاطفى، مهربان، خلاق و مضطرب هستند.