عبدالكريم آل نجف
مصطفى فضائلي
موضوع مورد بحث ما جهانى بودن دولت اسلامى است كه جهات اهميت آن را مى توانيم در نكات ذيل خلاصه كنيم:
ازآن جا كه نويسندگان معتبر و دانشورانِ اسلامى توجه كافى به اين موضوع نداشته اند و آن چه در كتاب ها و نوشته ها آمده تنها اشاره هايى كلى به جهان شمولى اسلام و قابليت دربرگيرى همه نژادها و مليّت ها, و از بين بردن همه اختلاف ها و تبعيض هاى ميان ملت ها و كشورها است. و با صرف نظر از اهميت ذات موضوع و حياتى بودن آن, همانا پركردن اين خلأ خود غرضى كافى براى بذل اهتمام و تلاش در اين باره است.
بى شك جهان شمولى اسلام اصلى كلى و بديهى است كه نبايد به بيان اين كلى و صرفاً بُعد ايجابى آن و تجسّم اين وصف در اسلام اكتفا شود, بلكه بايد از اين حد فراتر رفته و به تبيين, تفصيل و تحليل اين اصل و استنتاج مبادى تفصيلى و نظريه هاى متكامل در عرصه هاى سياسى, اجتماعى و حقوقى پرداخت. اين كار مطابق با شيوه اى كه فرمودند: (علينا القاء الاصول و عليكم التفريع) يعنى بر ماست بيان اصول و بر شماست استنتاج فروع از آن, و به مقتضاى اين امر, جهان شمول بودن اسلام پايه اى اساسى از پايه هاى تكوين نظريه سياسى و بناى دولت در اسلام است; همان گونه كه از بحث گذشته* ما پيرامون (ابعاد جهانى نظريه سياسى اسلام) به روشنى بر مى آيد.
عالمان سياست موضوع دولت را طبق شيوه وضعى معتبر نزد خود, به تفصيل بررسى كرده اند, و آن را به عناصر و اركانى تجزيه نموده اند, بر انديشه وران اسلامى است كه با اين شيوه همراه نشوند و از ترويج اين امر كه علوم نسبت به اديان و عقايد (ايدئولوژى ها) بى طرف هستند, دورى جويند, زيرا اين ادعا در مورد علوم طبيعى درست مى نمايد, اما نسبت به علوم انسانى از قبيل علوم اجتماعى, روان شناسى, علوم تربيتى و سياسى, به كلى نادرست است, چرا كه اين روى كرد و نظر, خود بر پايه اى عقايدى و ايدئولوژيك استوار است. مبناى اين نگرش اعتقاد به (علمانيت) است, پس داراى ريشه ها و شاخه هاى عقايدى خاص خود بوده, در نتيجه نمى توان علوم انسانى را نسبت به عقايد بى طرف توصيف كرد.
از نمونه هاى بارز اين علوم, علم سياست است كه دولت را به سه عنصر ملت, سرزمين و حاكميت تجزيه و تحليل مى كند و اين عناصرى است الهام گرفته از فضايى علمانى كه مى گويد: (الدين لله والوطن للجميع).
در طى اين بحث خواهد آمد كه عنصر حاكميت مركز خلل اخلاقى در نظريه غربى و نقطه افتراق اساسى ميان آن و نظريه اسلامى را در زمينه دولت جهانى مجسم مى سازد, و اين به معناى ضرورت اقدام به تأسيس علوم سياسى اسلام است كه به تحليل دولت, منشاء و ويژگى هاى آن مطابق با روى كرد و شيوه اسلامى مى پردازد. در ساير علوم انسانى هم به همين نحو است.
تنها در يك صورت بى طرفى علوم انسانى قابل فهم است و آن هنگامى است كه فرد متخصص در اين علوم از اعتقاد به انحصار مبناى علوم انسانى در علمانيت فارغ آيد و امكان ظهور نظريه هاى دينى ايجابى را كه قادر بر اداره تمامى شئونِ زندگى انسان در زمينه هاى مختلف براساس وحى آسمانى است, تصور كند. يا به تعبير ديگر از انحصار غربيِ مبتنى بر آن چه غربى ها بديهى پنداشته اند رها گردد. مانند (علمانيت) كه در نظر غربى ها بديهى و مناقشه ناپذير تلقى شده و در نتيجه آن را پايه و اساس علوم انسانى قرار داده اند.