جهان شمولى, در حقيقت ويژگيِ اسلامِ اصيل و درخشان و مايه افتخار و مباهات ما به سبب انتسابمان به دين, امت و تاريخى واحد است. آن گاه كه پيرامون دولت جهانى سخن مى گوييم, همانا در وراى آن در پى تلاش براى تاكيد و تعميق هر چه بيش تر اين خصيصه هستيم, به ويژه در اين جهانى كه در حال روى آورى مشتاقانه به سوى دين و خدا است و رؤياى اُنس و الفت جهانى و انسانى را در سر مى پروراند و از تعصبات قومى و نژادى و جنگ هاى ناشى از آن بيزارى مى جويد.ما تا بر تمامى جزئيات اسلام و ابعاد و نشانه هاى آن واقف نگرديم نمى توانيم از تجربه اسلامى و دولت اسلامى سخن بگوييم. جهان شمولى تنها يك جزء يا بُعدى از اسلام نيست بلكه روحى است سارى در آن و شيوه اى است حاكم بر آن. بنابراين از اهميت خاصى برخوردار است.
4 ـ پيراستن جامعه از شائبه ها:
هيچ كس منكر اين نيست كه جامعه اسلامى در درون خود مبتلا به ميراثِ سنگين و تأسف بار انحرافاتى است كه در طول تاريخ اسلام پديد آمده و حاصل تعصبات قومى, قبيله اى و ملّى بوده است. آغاز اين انحرافات از قضيه سقيفه, برخاسته از منطق تعصب آميز قبيله اى, بوده و در ادامه به معركه اى انجاميده كه مسلمانان را, از اندلس تا هند, براى مدتى بسيار طولانى به خود مشغول ساخته است. معركه اى كه بر آن (ملى گرايى) اطلاق گرديده است و به فروپاشى خلافت عثمانى در تركيه و دولت قاجاريه در ايران و برپايى دو دولت ملى به جاى آن ها منتهى شده است.بى ترديد چنين ميراثى آثار منفى خود را بر فرهنگ جامعه و فضاهاى روانى و اخلاقى آن بر جاى نهاده كه شايد كم ترين آن تقويت روحيه تعصب قومى و تضعيف روحيه برادرى و شرح صدر اسلامى است.اگر به مراحل گذشته, انحرافات دوران معاصر را نيز اضافه كنيم كه آكنده از تخريب فرهنگ اسلامى و انسانى و تحكيم فرهنگ قومى است, مى توانيم به حجم و نوع شائبه هايى كه بر جامعه اسلامى عارض شده و سيماى آن را تيره و تار ساخته, پى ببريم. در چنين حالتى چاره اى نيست جز اين كه اعتراف كنيم كه تا چه اندازه نياز به طرح مفاهيم اخلاقى و جهانيِ اسلام و تاكيد و تعميق آن ها در جامعه و دولت مبرم و ضرورى است.
5ـ رويارويى با خطر قوم گرايى:
شهادت به آن چه كه بيان گر سلطه الهى آسمانى بر هستى و انسان است از سه مرحله تشكيل مى شود: توحيد, نبوت و امامت. اگر سير تاريخى اين مراحل و اين سلطه را پى بگيريم در مى يابيم كه دشمن اصلى و مشترك در همه مراحل ياد شده, تعصبات قومى و نژادى بوده است; همان عصبيتى كه شيطان را به اعتراض بر ذات حق تعالى در قضيه سجده بر آدم برانگيخت و از روى استنكاف گفت: (أنا خيرٌ منهُ خَلقتَنى مِن نار وخَلقتَه من طين.)1 و اين است مشكل توحيد با عصبيّت, و اين عصبيّت است كه همواره روياروى پيامبران بوده است. چنان كه خدا مى فرمايد:وكذلك ما ارسلنا من قبلك فى قرية من نذير الاّ قال مترفوها انّا وجدنا آباءنا على امّة وإنا على آثارهم مقتدون. 2پس از نبوت, امامت نيز با همان مشكل روبه رو بوده است, آن جا كه معترضان بر على(ع) مى گفتند: نبوت و خلافت در خانه اى واحد جمع نمى شود. در تاريخ سياسى جديد مسلمانان بار ديگر با قوميّت هم چون خطرى شديدتر از الحاد و ماركسيسم مواجه شده اند و اين عنصرى بوده كه موجبات تفرقه و پيروى از غرب را فراهم آورده است, و خطرى است كه ممكن است نهضت اسلامى معاصر را به معارضه هاى محلى و دشمنى هاى منطقه اى تبديل كند.و اين كار يعنى بحث و نگارش درباره جهان شمولى اسلام و حكومت آن كارى است كه مى تواند نقش تقويت و تحكيم جبهه داخلى را در مقابل آن خطر بزرگ ايفا كند.