اگر شيخ محمد غزالى تنها به نكته چهارم تمسك مى كرد و از آن فراتر نمى رفت هر آينه سخنش درست و پذيرفتنى مى نمود, به واقع نقش زبان عربى در فقاهت و اجتهاد و درك حقايق انديشه اصيل اسلامى امرى است كه هيچ مسلمانى آن را انكار نمى كند, و از آن جا كه طبق نظريه غالب ميان مسلمانان اجتهاد از شرايط حاكم اسلامى است, مى توان نتيجه گرفت كه فهم و درك كامل و عميق زبان عربى يكى از ويژگى هاى حاكم اسلامى تلّقى مى شود.اما شيخ غزالى به ابعاد لغوى مسئله اكتفا نكرده بلكه اشتراط عربيت در رهبرى اسلامى را به محيط اجتماعى و جغرافيايى نيز تسرى داده, و اين همان عاملى است كه آراى وى را از روح جهان شمولى اسلام دور ساخته است. اگر مراد ايشان از عربيت تنها همان زبان است پس چرا آن را اين گونه توصيف كرده كه: دايره عربيت جهانى است و رنگ ها و نژادهاى گوناگون را در برگرفته است؟ و چرا مى گويد امت عرب پاسدار ارزش ها و وحى و فضايل است؟ آيا اين تعابير به آن معنا نيست كه ايشان به محيط اجتماعى خاصى نظر دارد؟ و اين به چه معنا است كه مى گويد: سرزمين عرب مركز رهبرى و منشأ الهام است؟ و از ويژگى هاى رهبرى اسلامى عربيت درك و انديشه و آرا و زبان است؟ آيا از اين گونه عبارات و اوصاف, انتساب قومى و جغرافيايى به خوبى فهميده نمى شود؟ تقسيم مسلمانان به عرب و مستعرب و غيرمستعرب چه معنا دارد, آيا جز به معناى اختصاص رهبرى مسلمانان به قوم عرب است به گونه اى كه اقوام ديگر نيز تلاش مى كنند خود را به اين قوم منتسب ساخته و از مليّت اصلى خودشان دور گردند.