در حقيقت نشانه هاى روز افزونى, حكايت از آن دارد كه انسان امروز, فردا آماده درك, پذيرش و در آغوش كشيدن اسلام خواهد بود و در نتيجه امكان آغاز فتوحات اسلامى تازه براى مسلمانان در صورتى كه خود را به صلاحيت و شايستگى ايفاى چنين نقش تاريخى بيارايند, وجود دارد.و هم چنين نشانه هاى فزاينده ديگرى دلالت بر بيزارى انسان معاصر از قوميت و تعصبات و حكايت از آزادانديشى و گرايش به الفت انسانى دارد.و از اين جاست كه به حق بحث درباره جهان شمولى اسلام و حكومت آن, تحقق بخش رسالت انسانى عظيمى خواهد بود, چرا كه انسانيتِ دردمند امروز را به درمانى موفقيت آميز رهنمون مى سازد و روحيه آزادانديشى را در درون آن ژرفا مى بخشد. بى ترديد اين رسالتى است بر دوش همه مسلمانان كه بايد با بهره گيرى از اين فرصت تاريخى به ايفاى آن همت كنند.
مفهوم دولت جهانى
پيش از بحث درباره جهان شمولى دولت اسلامى بايد نخست مفهوم دولت جهانى و معناى مورد نظر از اين عنوان را روشن سازيم.مفهوم شايع اين عنوان در بيش تر نوشته هاى سياسى و حتى سياسيِ اسلامى حكايت از اين دارد كه دولت جهانى, با قطع نظر از محتواى ايدئولوژيك آن, دولتى است كه سلطه خود را بر سرزمين ها و اقوام مختلف گسترش مى دهد, اعم از اين كه به قطعه معينى از كره زمين اكتفا كند يا آن كه سوادى حاكميت بر تمام اين جهان را داشته باشد. به اين ترتيب, نمونه آشكار اين نوع دولت, همان نظام امپراتورى است, و از اين رو مى بينيم نويسنده اى مانند (احمد حسين) در ضمن دعوتش به حكومت جهانى واحد از نظام امپراتورى در تاريخ به مثابه حكومت هاى جهانى سخن مى گويد; حكومت هايى كه در تاريخ انسانى فراوان بوده و پيش از انواع ديگر از آن ها سخن رفته است.3از نظر (احمد حسين) برپايى دولت جهانى جديد هرگز نياز به حركت هاى انقلابى يا تحولات شديد و عميق ندارد, بلكه تنها بر رهبران دولت هاست كه از منشور سازمان ملل فعلى نقطه اصلى و آغازين حركت را الهام گرفته و با ايجاد برخى تعديل ها بر منشور ِ آن براى مسدود كردن رخنه هايى كه تجربه عملى از آن ها پرده برداشته, به سمت تحقق دولت جهانى پيش روند.4پس مسئله يك مسئله ايدئولوژيكى و عقيدتى نيست بلكه قانونى و ادارى است! آرى, اين معنا بر نظامى بدتر از نظام ملل متحد هم صدق مى كند, همان گونه كه در شمار زيادى از نوشته ها عنوان (دولت جهانى) بر حكومت يهودى كه يهوديان رؤياى برپايى آن را در سراسر جهان در سر دارند, اطلاق مى شود. و در دهه سيِ قرن حاضر ميلادى غرب انديشه دولت جهانى را ترويج مى كرد و در برخى سرزمين هاى جهان اسلام نيز طرف دارانى پيدا كرد اما موضع عام در برابر آن موضعى مخالف بود و اين به خاطر طبع استعمارى آن انديشه بود.از اين رو مى بينيم نويسنده اى هم چون (انور الجندى) انديشه دولت جهانى غرب را در زمره انديشه ها و دعوت هاى ويران گر مى شمارد, و درباره آن چنين مى گويد: