یک منبع با ارزش در باب سیاست اسلامی

رسول جعفریان

نسخه متنی -صفحه : 16/ 13
نمايش فراداده

در كنار اين ويژگي ها, به مسائل اخلاقي شخص و نيز مديريت و كارآيي او نيز توجه مي شده است. اين مسئله در قالب عبارات مختلفي كه در وصف افراد آمده, انعكاس يافته است. از جمله در حكم تعيين متولي اوقاف گرگان آمده است:

توليت اوقاف كه در شهر گرگان و نواحي آن است, به امير امام اجل عزيز الدين اثير الاسلام ـ ادام اللّه تمكينه ـ كه از خواص خدمتكاران مجلس ما است و به سداد طريقت و حسن سيرت و عقيدت موسوم و به كوتاه دستي و امانت گزاري و ديانت و نگاه داشتن حقوق شرعي و رعايت آن چه به رضاي ايزدي و نيكونامي دو جهاني باز گردد موصوف و معروف, حوالت فرموديم.35

برخي از مناصب, شايستگي هاي خاصي را مي طلبيده كه در اين فرامين به طور ضمني به آن اشاره شده است. از جمله شغل حسبه كه شرط اساسي آن آگاهي به قوانين شريعت و شناخت منكر از معروف مي باشد. در حكمي كه براي محتسب مازندران داده شده آمده است:

وچون خواجه امام اوحد الدين ـ احسن اللّه توفيقه ـ به عفت و سداد طريقت و حسن سيرت و عقيدت موصوف و معروف است و به دانش رسوم شرعيات و صلابت در دين و احياي سنت مشهور و مذكور, احتساب مازندران به شهامت و ديانت او تفويض فرموده شد.36

درباره قضاوت نيز شايستگي هاي خاصي ياد آورده شده است:

منتصب در آن منصب مرقوق و متحمل اعباي آن امانت بزرگ جز آن كس نتواند بود كه او را در خاندان علم و شريعت و سداد طريقت عرقي عريق باشد و اتصاف و اتسام به مآثر و مفاخر ديني و دنياوي از قد و قدر او قاصر نيايد و اعتلاي رتبت او بر مراتب اتراب و اضراب اولوالالباب مستنكر ننمايد.73

رسم مردمان نيز بر اين بوده كه درباره اميران يا متوليان هر كاري, اگر انتقادي به نظرشان مي رسيده آن را به درگاه سلطان مي رسانده اند. در برابر, زماني كه از كار حاكمي يا قاضي اي راضي مي بوده اند, نامه هاي تشكر براي درگاه ارسال مي كرده اند. از آن جمله درباره قاضي نيشابور آمده است كه (شكرنامه هاي كافه رعاياي شهر و ولايت به حضرت مي رسيدست و آسايش و فراغي كه جمله اهل ولايت را به استقلال برهان الدين ـ قاضي ـ بودست, بر رأي ما عرضه مي كردند.)38

ج: وظايف مسئولان

در بخش سوم اين فرامين, مسئوليت ها و وظايفي كه به عهده اين افراد گذاشته شده, آمده است. البته در مواردي, به احترام آن كه اين اشخاص خود به وظايف خويش واقفند, از آن يادي نشده است.39

وظايف ياد شده در اين فرامين, برخي كلي و برخي موردي و متناسب با شغلي است كه به شخص واگذار شده است. يكي از وظايف كلي كه در بيشتر اين فرامين آمده, احترام نهادن به چهره هاي برجسته شهر است كه به هر روي به عنوان طبقه اعيان, حافظ نظام اجتماعي جامعه و اركان قوام آن هستند. در يك مورد, به حاكم ري نوشته شده است كه (و بر احترام و توقير و تبجيل و اعزاز از سادات و ائمه و علما و صلحا و مشايخ و اهل بيوتات متوفر باشد).40 در ادامه نكته ديگر, احترام گذاشتن به آراء و ديدگاه هاي اين افراد و مشورت در امور با آن ها است:

بر احترام و اكرام سادات و مراعات طبقه اي از طبقات بر مقادير درجات ايشان از فرايض داند و سخن ايشان در مصالح به واجب اصغا كند و بر كارگيرد… و مقاصد هر يك به واجب تفتيش كند و در آن چه به مشاورت و مفاوضت ارباب تجارب و مقدمان و معتبران حاجت افتد, بعد از مشاورت حكم كند.

در فرمان ديگري نيز نمونه اي از اين توصيه ها آمده كه گرچه مفصل است, اما متن جامعي است:

و در احياي معالم شرعي و تشييد قواعد ديني و توقير و تبجيل قضات و ائمه و علما كه ميراث داران پيغمبراند ـ صلوات اللّه عليهم اجمعين ـ مبالغت نمايد و ايشان را در تنفيذ قضايا و احكام تقويت كند و در جهاد كفار كه در حدود دهستان و بيابان منقشلاق اند و قهر و قمع ايشان به وقت خويش متشمر و مجتهد باشد; فقد قال اللّه تعالي: وجاهدوا في اللّه حق جهاده هو اجتباكم, و در ايمن داشتن مسالك و معابر مجتازان و سابله در برّ و بحر جدّي تمام كند و با مقطعان و شحنگان اطراف آن چه شرط احتياط و استقصا باشد درين باب به جاي آورد و اقامت حدود و راندن حكم سياست بر اهل فسق و فجور و لصوص و مفسدان و راه داران از فرايض شمرد… و حرمت امرا و مشاهير كه در خدمت او منتظم اند از حشم خراسان و عراق و مازندران برحسب درجات و تفاوت طبقات ايشان موفور دارد; و مشاورت كردن با ايشان از مهمات مصالح داند و از هر كس آن چه نيك بگويد نيك بشنود و در آن نيك تأمل كند و آن چه زبده و خلاصه باشد و به مصلحت مقرون نمايد بعد از اجالت رأي و معاودت در مشاورت با مخلصان تجربه يافته روزگار ديده بر كارگيرد تا آن چه رود بر سنن صواب و سداد باشد و از خطا و خلل مصون و محروس. و ركن بزرگ تر در ضبط ولايت و نظم شمل مصالح تأليف و استمالت دل ها شناسد و البته رضا ندهد كه ميان حشم و خدم و عبيد و موالي به هيچ نوع از انواع مخالفتي و مكاشفتي باشد ظاهرا و باطنا چه از اختلاف اهواء و تشتت آراي حشم اختلالي راه يابد كه به اثارت فتن و اراقت دماء انجامد و اقطاعات و مواجب و ارزاق هر كس بر وفق استحقاق و مقدار اقدار مقرر و مهنا دارد و بي جرمي ظاهر مكشوف كه همگنان را بر آن اطلاع افتد عتاب و عقاب جايز دارد تا ملتزمان خدمت دل شكسته نگردند و رميدگان به قوّت دل روي به خدمت آرند و چون از كسي جنايتي و خيانتي ظاهر بيند اغضاء و ابقاء نكند كه مهابت پادشاهي در امضاي حكم سياست است و جملگي ولات و مقطعان و گماشتگان را تنبيه كند تا بر رعايا حيف نكنند و خراج و اعشار و رسوم ديواني چنان كه معين و مقنن باشد به وقت خويش به مجامله طلب مي كنند و به زوايد خطاب نرانند و هر كس از ايشان زيردستان خويش را در كنف عدل و انصاف مرفه و فارغ دل دارند.41