بهره بردارى از زحمات چندين ساله امپرياليسم فرارسيده و گروههاى سياسى نقش جانشينى و جايگزينى به جاى شاه را بايد بازى كنند، چرا كه آمريكاى جهانخوار نمى تواند به سادگى از منافع حياتى خود در ايران چشم بپوشد، گروههاى سياسى تشنه كسب قدرت كه ساليان دراز سر بر آستان امپرياليسم غدار سائيده بودند، مدعيان بلا شرط خوان گسترده انقلاب هستند و با مماشات پياپى با امپرياليسم خطر واهى نفوذ شوروى را به عنوان محور اتحاد استراتژيك خود با غرب و شيطان بزرگ برمى گزينند، اما در ميان اين هياهو، بيش از هر چيز از به قدرت رسيدن نيروهاى مذهبى و به اصطلاح خودشان فناتيك هراس دارند و در اين راه دست در دست شيطان بزرگ به بهانه مقابله با روسيه به جنگ اسلام و نيروهاى مسلمان، البته هر زمان به شكل و رنگى خاص، مى آيند.
ما احتياج به شش ماه آزادى داريم، نه آزادى افراطى، بلكه حداقل حق ملاقات نمودن و سازماندهى، او گفت كه اگر اين انجام نگيرد رهبريت مخالفين در اختيار فناتيكها قرار خواهد گرفت... بختيار او بختيار خوشحال بود كه ميناچى و بازرگان گفته بودند گيرد اصلاحات بايد در زمان شاه صورت گيرد، ملاها نمى توانند بر ايران حكومت كنند... بختيار در واقع در اين زمان تمامى نيروهاى كفر و شرك و نفاق اتخاد خود را براى مقابله با جريان اصيل اسلامى آغاز مى كنند و از اين پس آمريكا در داخل كشور تمام جريانات ضد اسلامى را در كنار خواهد داشت.
بختيار عنصر وابسته جبهه ملى كه مواضع چپ ترى نسبت به رژيم شاه و آمريكا در مقايسه با الهيار صالح و سنجابى و امثالهم داشت به يكباره از صف مخالفين از نوع جبهه ملى خارج مى شود و به عنوان نخست وزير بر گزيده آمريكا و شاه انتخاب مى شود، كسى كه از اوائل دهه 1960 حدود سالهاى 1340 با سازمان سيا همكارى صميمانه داشته است اسناد همكارى بختيار با سازمان سيا در قبل و بعد از پيروزى انقلاب اسلامى در مجموعه مفصل و جداگانه اى منتشر خواهد شد.
مردم و انقلاب را به اطاعت از خود فرامى خواند.حال آنكه مردم ديگر الهى شده اند و حجت زمان خود را شناخته اند و نيرنگهاى جديد با ولايت و سرپرستى نايب امام زمان به سادگى براى مردم افشاع مى شود و با يك تهاجم تار و پود سلطه جابرانه قرنها تجاوز و استعمار و استثمار درهم پيچيده مى شود.
انقلاب اسلامى با زيربناى الهى خود تمامى محابات طاغوت بزرگ و اموالى را درهم ريخت، هر چند پس از پيروزى مرحاه اول، برخى از گرايشات غربزده در راس برخى از كارهاى اجرايى قرار داشتند.
همانگونه كه اشاره شد، طيف غربزدگان بسيار وسيع بوده و هنوز هم هست، خود اسناد نيز به خوبى اين واقعيت را نشان مى دهد كه ميان نهضت آزادى كه صاحب گرايشات مذهبى است و جبهه ملى كه اساسا و عملا نافى عقايد اسلامى است تا چه اندازه اختلاف وجود دارد، تاريخ اسناد مربوطه به جبهه ملى و سران آن و تاريخ اسناد نهضت آزادى، همچنين نحوه برخوردها تا اندازه روشنى اين دو گروه را از هم متمايز مى كند.
اما اصالت اسلامى انقلاب موجب شده كه انقلاب هر روز ناخالصى ها را از خود مى پالايد و منحرفين از اسلام عزيز را وادار به نمايش چهره واقعى خود مى كند وبى دليل نيست كه پس از حاكميت خط الام و خلع يد از پيروان لزوم وابستگى به غرب يا شرق، اينان به صف گروهاى رژيم سابق مى پيوندند كه در مقابل جمهورى اسلامى به مبارزه بر خيزند، حال آنكه همين ها در مقابل رژيم شاه با مسلمانان به وحدت نرسيدند، چرا كه ماهيت آنهابه آنان چنين اجازه اى را نمى داد.
پيروان طاغوت چهره حقيقى خود را با نضج حركت اسلامى هر روز بهتر و بيشتر از روز قبل و آشكار مى كنند.
اسنادى نيز از گروههاى وابسته به شرق در اين مجموعه ارائه مى شود كه آنهانيز به نوبه خود واقعيت عريان برخوردهاى مكارانه اينان را قبل و پس از پيروزى انقلاب اسلامى به ما از زبان دشمن ظاهريشان يعنى آمريكا مى نماياند.
البته در طيف احزاب وابسته به شرق، برخى چون حزب توده مستقيما و بدون هيچ رودربايستى در خدمت بلوك شرق عمل مى كند.
كميته مركزى دستورات خود را از اتحاد شوروى يا به طور مستقيم و يا از طريق مردى كه به طور ويژه در سفارت شوروى تعيين شده است مى گيرد .
حزب توده و بقيه هم با توجه به شرايط خاص تشكيلاتشان به تناسب در رده هاى بعدى قرار مى گيرند، البته در مواجهه با پيروزى انقلاب اسلامى از آنجائى كه تفكر حاكم بر اين گروهكهاى سياسى، نوعا القاع لزوم وابستگى به يك قدرت خارجى براى ايستادن در مقابل قدرت خارجى رقيب بوده است، برخى از اين دستجات در سير تكاملى خود! از اتكاى به شرق مجذوب و دلباخته غرب شدند، چرا كه وقتى امپرياليسم غدار آمريكا به سادگى شوروى را به عنوان مثال در افغانستان بازى مى دهد، گروهكها تابعه را بسيار سهل تر مى تواند جذب و در اختيار منافع خويش قرار دهد و از اين روست كه مى بينيم در برخى از اين گروهكها انشعاب رخ مى دهد و پاره اى از قبيل گروه به اصطلاح مجاهدين خلق به تمامه دل از وابستگى به شرق مى برند و به يكباره دست به دامان نيروهاى سوسياليستى متعهد به امپرياليسم مى شود و در كنار دستجاتى چون جبهه ملى و گروهكهاى طرفدار نظام سلطنتى قرار مى گيرد.
اسناد همكارى مجاهدين خلق و حزب آمريكاى خلق مسلمان كه عمدتا متشكل از حاميان رژيم منفور شاهنشاهى بود در مجموعه اى مجزا انتشار خواهد يافت.
نشانه بارزى مجاهدين خلق را با جبهه ملى مرتبط مى كند يك ائتلاف در ميان گروههاى مخالف ايرانى با جهت ميانه روى سياسى به نظر آمد موقعى كه از جبهه ملى درخواست مى كرد يا برعكس كه به ائتلاف شانسى براى كمك كردن به اهداف دموكراتيك سياسى استاندارش بدهد، مجاهدين خلق عملا از آشوب اجتناب مى ورزيدند. مجاهدين و چريكها درسند حذب توده، اسامى وزراى كابينه شاهنشاهى كه قبلاہ در حذب توده بوده اند و به اين دليل ويزا نمى گرفتند را جهت حذف از ليست مربوطه ارجاع شده.
حركت طرفدار مشى مسلحانه براى مقابله با نظام فاسد و فاجر پهلوى ابتدا در رابطه با روحانيت متعهد اسلام شكل گرفت.
روحانيت شهيد مرحوم نواب صفوى تبلور چنين مبارزه اى بود از آن پس در كنار جريانات اسلامى ارشادى و تبليغى كه زمينه ساز انقلاب اسلامى بود حركت هاى مسلحانه توسط گروههاى كوچك غير متاثر از شرق و غرب و متعهد به اسلام در زمانهاو شرايط مناسب گرفت.
از سوى ديگر جريانات شرق زده نيز كه داعيه مبارزه مسلحانه با رژيم شاه را داشتند از دل حزب توده بيرون آمدند و طبيعتا دنباله روى سياست ابرقدرت شرق بودند، اينها نيز على رقم شعارهاى شداد غلاظ طرفدارى از كارگران و كشاورزان و مجروحين، در جمع خود كمتر و يا به تعبيرى هيچ فردى از اقشار ياد شده را به همراه نداشتند.
مهد تفكر ماركسيستى، دانشگاه هاى ساخته غرب بود، كه دانشجويان ماجراجو رابراى ارضاى تمايلات درونى و تحت تاثير جو موجود به سمت مخالف خوانى از نوع شرقى آن دعوت مى كرد، اما به جهت بنيادى نبودن اين مخالفت ها، افراد پس از اينكه دوران تحصيل خود را سپرى مى كردند، جاذبه هاى زندگى مادى چنان آنهارا در خود غرق مى كرد كه خود از بوروكراتهاى عمده دستگاه مى شدند و حتى در پاره اى از موارد به سمت وزارت شاه مى رسيدند.
گروه ديگرى كه تا اندازه اى با اين دستجات به لحاظ سابقه تاريخى متمايز است، گروه مجاهدين خلق است كه از دل نهضت آزادى بيرون آمده بود، كه ابتدا شعار خود را در مبارزه با رژيم شاه در تمسك به اسلام قرار داده بود و اين رو پاره اى از نيروهاى جوان مسلمان را به خود جذب كرد و حتى موقتا حمايت برخى از روحانيون برجسته را جلب نمود، اما رفته رفته به واسطه عدم اتكاى به اسلام اصيل و پيروى از انديشه التقاطى رو به انحراف رفت به طوريكه يكباره بخش اصلى آن اعلام تغيير مواضع ايدئولوژيك كرد و به كلى به نفى اسلام پرداخت.
البته اين گروههاى طرفدار مبارزه مسلحانه كه از تئورى هاى مشخص ماركسيستى تبعيت مى كردند، نمى توانستند براى رژيم وابسته به امپرياليسم خطر عمده اى تلقى شوند، چراى كه آمريكاى جهانخوار در ساير نقاط دنيا اين تئوريها را شناخته و به مقابله با آنها پرداخته بود و عموما با كيدها و مكرهاى جديد اين شعارهاى پوچ و فريبنده را كه هدف آن بريدن از غرب و پيوستن به شرق بود را بى اثر ساخته بود.
گروههاى مسلح موجود در جامعه ما نيز به واسطه عدم اتكاع به مردم به سادگى با فشار و جو خفقان سياسى مضمحل شدند.
بعدها به بركت انقلاب شكوهمند اسلامى اين گروهها و از جمله مجاهدين خلق خود را جمع و جور كردند و با هياهوى خاص خود به پاى سفره گسترده انقلاب آمدند. اما از آنجايى كه انقلاب آرمانهاى والاى الهى را تعقيب مى كرد، خيلى زود اينان و ساير گروههاى شرق زده و غرب زده در مقابل