قصاید
محمد بن محمد اوحد الدین انوری
نسخه متنی -صفحه : 463/ 130
نمايش فراداده
ايضا در مدح سلطان سنجر
-
نشود كار عالمى به نظام
در جهانى و از جهان پيشى
آفرين بر تو كافرينش را
روز هيجا كه از درخشش سنان
در تن اژدهاى رايتهات
شير گردون چو ژس شير در آب
هم عنان امل سبك گردد
هر سبو كز اجل شكسته شود
هر كمين كز قضا گشاده شود
اشك بر درعهاى سيمابى
چون بجنبد ركاب منصورت
هر كه راشد يقين كه حمله ى تست
روح روح الامين در آن ساعت
نبود هيچكس بجز نصرت
هر مصافى كه اندرو دو نفس
صد قران طير و وحش را پس از آن
خسروا بنده را چو ده سالست
كز نديمان مجلس ار نشود
بخرش پيش از آنكه بشناسيش چه شود گر ترا در اين يك بيع
چه شود گر ترا در اين يك بيع
-
كه نه پاى تو در ميان باشد
همچو معنى كه در بيان باشد
هرچه گويى چنين چنان باشد
گرد راكسوت دخان باشد
باد را اعتدال جان باشد
پيش شير علم ستان باشد
هم ركاب اجل گران باشد
بر لب چشمه ى سنان باشد
از پس قبضه ى كمان باشد
نسخت راه كهكشان باشد
آن قيامت كه آن زمان باشد
پاى هستيش بر گمان باشد
نه همانا كه در امان باشد
كه دمى با تو همعنان باشد
تيغ را با كفت قران باشد
فلك از كشته ميزبان باشد
كه همى آرزوى آن باشد
از مقيمان آستان باشد
وانگهت رايگان گران باشد دست بوسيدنى زيان باشد
دست بوسيدنى زيان باشد