قصاید

محمد بن محمد اوحد الدین انوری

نسخه متنی -صفحه : 463/ 14
نمايش فراداده

در مدح عمادالدين فيروز شاه

  • دستور جلال الدين كز درگه عاليش آنجا كه زبان قلمش در سخن آيد وآنجا كه محيط كف او ابر برانگيخت از سيرت و سان رشك ملوك و ملك آمد از مرتبه دانيست در آن مرتبه آرى تا هيچ گمان كم نكند روز يقين را آن پايگه و تخت كيانى و شهى باد شه ناگزرانست چو جان در بدن ملك شه ناگزرانست چو جان در بدن ملك
  • انصاف رسانند مر انصاف رسان را بر معجزه تفضيل بود سحر بيان را بر ابر كشد حاصل باران بنان را حاصل نتوان كرد چنين سيرت و سان را يزدان ندهد مرتبه جز مرتبه دان را تا هيچ خبر خم ندهد پشت عيان را وان هر دو دو مقصد شده شاهان و كيان را يارب تو نگهدار مر اين ناگزران را يارب تو نگهدار مر اين ناگزران را