قصاید نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قصاید - نسخه متنی

محمد بن محمد اوحد الدین انوری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

در مدح عمادالدين فيروز شاه





  • روزى كه چون آتش همه در آهن و پولاد
    از فتنه در اين سوى فلك جاى نبينند
    وز زلزله ى حمله چنان خاك بجنبد
    وز ژس سنان و سلب لعل طراده
    سر جفت كند افعى قربان و چو آن ديد
    گاهى ز فغان نعره كند راه هوا گم
    چشم زره اندر دل گردان بشمارد
    در هيچ ركابى نكند پاى كس آرام
    بر سمت غبارى كه ز جولان تو خيزد
    هر لحظه شود رمح تو در دست تو سلكى
    شمشير تو خوانى نهد از بهر دد و دام
    قارون كند اندر دو نفس تيغ جهادت
    تو در كنف حفظ خدايى و جهانى
    تا بار دگر باز جوان گردد هر سال
    گيتى همه در دامن اين ملك جوان باد
    باقى به دوامى كه در آحاد سنينش
    قايم به وزيرى كه ز آار وجودش
    صدرى كه بجز فتوى مفتى نفاذش
    در حال رضا روح فزاينده بدن را آن خواجه كه بس دير نه تدبير صوابش
    آن خواجه كه بس دير نه تدبير صوابش



  • بر باد نشينند هزبران جولان را
    پيكارپرستان نه امل را نه امان را
    كز هم نشناسند نگون را و سنان را
    ميدان هوا طعنه زند لاله ستان را
    پر باز كند كركس تركش طيران را
    گه نعره به لب درشكند پاى فغان را
    بي واسطه ى ديدن شريان ضربان را
    آن لحظه كه دستت حركت داد عنان را
    چون باد خورد شير علم شير ژيان را
    از بس كه بچيند چه شجاع و چه جبان را
    كز كاسه ى سر كاسه بود سفره و خوان را
    يك طايفه ميرا خور و مريه خوان را
    طعمه شدگان حوصله ى هول و هوان را
    گيتى و به تدريج كند پير جوان را
    تا حصر كند دامن هر چيز ميان را
    ساعات شمارند الوف دوران را
    مقصود عيان گشت وجود حيوان را
    در ملك معين نكند آيت و شان را
    در وقت سخط پاى گشاينده روان را در بندگى شاه كشد قيصر و خان را
    در بندگى شاه كشد قيصر و خان را


/ 463