قصاید نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قصاید - نسخه متنی

محمد بن محمد اوحد الدین انوری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

در مدح اكفى الكفات امير ضياء الدين احمد عصمي





  • خداى جل جلاله ز من چنين داند
    چو از دريچه ى گوش اندر آيدم به دماغ
    حواس ظاهر و باطن كه منهيان دلند
    كه پيش خدمت او از دو پاى بنشيند
    زهى بناى عقيدت كه روزگار ازو
    مگر هواى تو اصل حيات شد كه قضا
    خصايصى كه هواى تراست در اقبال
    به خواجگيم رسانيد بخت و موجبش اين
    كجا بماند كه اقبال تو به دست قبول
    چو مدحت تو برانگيزد اسب فكرت من
    چو پاى من بود اندر ركاب خدمت تو
    به نعمت تو كه گر در مصاف گاه اجل
    مرااگر هنرى نيست اين دو خاصيت است
    نه در مناصب اقران حسد بيازارد
    فلك چو كان گهر ديد خاطرم پرسيد
    چو نام دولت اكفى الكفات بردم گفت
    تويى كه ابر ز تاير فتح باب كفت
    به سيم نام نكو مي خرى زيان نكنى
    عنان به ابلق ايام ده كه رايض او غبار موكب ميمونت از بسيط زمين
    غبار موكب ميمونت از بسيط زمين



  • كه هركه نام خداوند بر زبان راند
    دلم به دست نياز از دماغ بستاند
    يكى ز جمله ى هر دو گروه نتواند
    چو دل درآرد و بر جاى جانش بنشاند
    به منجنيق اجل خاك هم نريزاند
    برات عمر به توقيع او همى راند
    خرد درو به تحير همى فرو ماند
    كه روزگار مرا بنده ى تو مي خواند
    طرايف سخنم را همى نگرداند
    ز جوى قوت ادراك عقل بجهاند
    عنان مدت من چرخ برنگرداند
    قضا به زور تمامم ز زين بجنباند
    كه هر كرا بود از مردمانش گرداند
    نه در صدور بزرگان طمع برنجاند
    كه اين كه دادت و جز راستيت نرهاند
    به كار دولت اكفى الكفات مي ماند
    تواند ار همه آب حيات باراند
    برين بمان كه ز مردم همين همي ماند
    سعادتيست كه در موكب تو مي راند سوى محيط فلك چون عنان بپيچاند
    سوى محيط فلك چون عنان بپيچاند


/ 463