در تعريف قصر و عمارتى كه ناصرالدين در باغ ساخته بود
اى نمودار سپهر لاجورد هم سپهر از رفعت سقفت خجل اشك اين چون آب شنگرف تو سرخ آسمان چون لاجوردت حل شده ساكنى ورنه چه مابين است و فرق جنتى در خاصيت زان چون ملك رستني هاى تو بي سعى نما بلبلت را نيست استعداد نطق باز و كبكت بي تحرك در شتاب پرده و آهنگ مطرب را صدات آسمانى و آفتابت صاحبست آفتابى كاسمان ساكن شود آفتابى كز كسوف حادات گفته رايش در شب معراج جاه دست رادش كرده در اطلاق رزق فاضل روزى به عقبى هم برد تا نباشد آسمان ار دور دور باد همچون آسمان و آفتاب گشته گرد مركز تدبير او بوده در نرد فرح نقشش به كام
بوده در نرد فرح نقشش به كام
گشته ايمن چون سپهر از گرم و سرد هم بهشت از غيرت صحنت به درد روى آن چون رنگ زرنيخ تو زرد در سرشك از غبن سنگ لاجورد از تو تا اين گنبد گيتي نورد وحش و طيرت فارغند از خواب و خورد جمله با برگ تمام از شاخ و نرد ورنه دايم باشدى در ورد ورد پيل و گرگت بي عداوت در نبرد كرده تركيب از طريق ژس و طرد آفتابى كاسمانى چون تو كرد گر نفاذ امر او گويد مگرد دامن جاهش نپذرفتست گرد آفتاب و ماه را كز راه برد ممتلى مر آز را از پيش خورد هركرا آن دست باشد پايمرد تا نگردد آفتاب از نور فرد در نظام كل وجودش ناگزرد گاه تدبير آسمان تيز گرد تا فرح تاريخ اين نقشست و نرد
تا فرح تاريخ اين نقشست و نرد