در صفت قصر و باغ منصوريه و مدح ناصرالدين طاهر
ويحك اى صورت منصوريه باغى و سراى گر به عينه نه بهشتى نه جهانى كه جهان نيلگون بركه ى عنبر گل بسد عرقت جويبار تو گهر سنگ شده درياوار برده رضوان ز بهشت از پى پيوندگرى بوده نقاش قضا در شجرت متوارى لب گل گشته به شادى وصالت خندان شكن آب شمرهاى ترا رقص هوا دست فرسوده خزان ناشده طوبى كردار سايه ى قصر رفيع تو نپيموده تمام گفته با جمله ى زوار صرير در تو هين كه آمد به درت موكب ميمون وزير به لب غنچه ى گل دست همايونش ببوس مجمر غنچه پر از عود قماريست بسوز آصف ملك سليمان دوم خيمه بزد ارغنون پيش چكاوك نه اگر بلبل نيست تا چوگل درنفتد جام به مستى ز كفت قمريى را ز پى بلبل خوش نغمه دوان مجلس خواجه ى دنياست توقف نسزد خواجه ى كل جهان آنكه خدايش كردست
خواجه ى كل جهان آنكه خدايش كردست
يا بهشتى كه به دنيات فرستاد خداى عمر كاهست و تو برژس جهان عمرفزاى آسمانيست كه در جوف زمين دارد جاى شاخسار تو صدف وار شده گوهر زاى از تو هر فضله كه انداخته بستان پيراى گشته فراش صبا در چمنت ناپرواى دل بلبل شده از بيم فراقت درواى سايه ى برگ درختان ترا فر هماى نوبهار تو در اين گنبد گيتي فرساى به ذراع شب و روز انجم گيتى پيماى مرحبا برمگذر خواجه فرود آى و درآى هرچه دانى و توانى ز تكلف بنماى به سر زلف صبا گرد ركابش بزداى هاون لاله پر از عنبر ساراست بساى هين چو هدهد كلهى برنه و دربند قباى ماحضر فاخته را گو كه نشيدى بسراى همچو نى باش ميان بسته و چون سرو بپاى تا بيايند و بسازند بهم بربط و ناى خيز و تقصير مكن عذر منه بيش مپاى جاودان بر سر احرار جهان بارخداى
جاودان بر سر احرار جهان بارخداى