قصاید نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قصاید - نسخه متنی

محمد بن محمد اوحد الدین انوری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

در مدح خاتون معظم صفوةالدين مريم گويد





  • هرچه زاب و آتش و خاك و هواى عالمست
    باز هر كاندر دوام خير كلى دست او
    گر كسى تعيين كند كان كيست ورنه باك نيست
    عيسى اندر آسمان هم داند ار خواهى بپرس
    پادشا سيرت خداوندى كه در تدبير ملك
    آنكه در انگشت تدبير سليمان دوم
    اى از آن برتر كه در طى زبان آيد نات
    حرف را چون حلقه بر در بسته اى پس اى عجب
    ابجد نعمت تو حاصل زان دبيرستان شود
    گر به خاطر در نگنجد مدح تو نشگفت ازآنك
    قدرت انديشه بر قدر تو شكلى مشكلست
    مسند قدر تو تن در حيز امكان نداد
    خواستم گفت آسمانى رفعتت، گفتا مگو
    تو در آن اندازه اى از كبريا كاندر وجود
    باد را در شارع حكمت شتابى دايمست
    ايمنى با سده ى جاهت چو دمسازى گرفت
    تا در انعام تو بر آفرينش باز شد
    فتح باب دست تو شكليست كز تاير او
    موج شادى مي زند جان جهانى از كفت سعد اكبر كيست كاندر يك دو گز مقنع ترا
    سعد اكبر كيست كاندر يك دو گز مقنع ترا



  • راستى بايد طفيل آب و خاك آدمست
    بر بنى آدم قوي تر بهترين عالمست
    معنيى دارد مبين گر به صورت مبهمست
    تات گويد كاين سخن در صفوةالدين مريمست
    هرچه راى اوست راى پادشاه اعظمست
    مشورتهاى صوابش را خواص خاتمست
    طوطى معنى منم وينك زبانم ابكمست
    من چگويم چون لغتها از حروف معجمست
    كاوستادش علم الانسان ما لم يعلمست
    هرچه عقلش در تواند يافت از قدرت كمست
    ديدن خورشيد بر خفاش كارى معظمست
    زان تاسف آسمان اندر لباس ماتمست
    كاسمان از جمله ى اقطاع ما يك طارمست
    هيچ كس را دست بر نتوان نهادن كو همست
    خاك را از فضله ى حلمت اساسى محكمست
    فتنه را گفتند كايمان تازه كن كاخر دمست
    آز را پيوسته در با بي نيازى درهمست
    دود آتش را ميان چو ابر نيسان پر نمست
    اينت غم گر كان و دريا را از آن شادى غمست آن سعادتهاى دنياوى و دينى مدغمست
    آن سعادتهاى دنياوى و دينى مدغمست


/ 463