قصاید نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قصاید - نسخه متنی

محمد بن محمد اوحد الدین انوری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مدح ناصرالدين طوطي بيك و عضدالدين كندكز





  • يافت احوال جهان رونق جاويدانى
    در زمان دو سپهدار كه از گرد سپاه
    باز در معركه چون صبح سنان شان بدمد
    دو جهان گير و دو كشور ده و اقليم سنان
    عضد دولت و دين آن همه افريدونى
    راى آن بر افق عدل كند خورشيدى
    عدل شان گويى خاصيت لاحول گرفت
    زانكه در سايه ى او مي نتواند كه زند
    پاسشان حبس زمين است و درو قارون وار
    گر زمين را همه در سايه ى انصاف كشند
    ور جهان را گره ابروى كين بنمايند
    ور به چشم كرمى جانب بالا نگرند
    ور ز فغفور و ز قيصر ملا ياد كنند
    گشته بخشودن ايشان سبب آسايش
    بزم ايشان چو بهشتست كه بر درگه او
    رزم ايشان چو سعيرست كه در حفره ى او
    هر كجا ژاله زند ابر كمانشان بينى
    تا جه ابريست كمانشان كه چو باران بارد
    تيغشان گر به ضيافت چو خليل الله نيست دستشان گر يد بيضاى كليم الله نيست
    دستشان گر يد بيضاى كليم الله نيست



  • چرخ بنهاد ز سر عادت بي فرمانى
    بر رخ روز درآرند شب ظلمانى
    دل شب همچو رخ روز شود نورانى
    نه به يك ملك به صد ملك جهان ارزانى
    ناصر ملت و ملك اين همه نوشروانى
    قدر اين بر فلك ملك كند كيوانى
    چون قضا تهنيه شان گفت به گيتي بانى
    هيچ شيطان ستم نيز دم شيطانى
    فتنه و جور و ستم هر سه شده زندانى
    جغد جاويد ببرد طمع از ويرانى
    بگريزد ز جهان صورت آبادانى
    چرخ بيرون شود از ورطه ى سرگردانى
    هر دو بر خاك نهند از دو طرف پيشانى
    گشته بخشيدن ايشان سبب آسانى
    مرحباگويان اقبال كند رضوانى
    اخسوا خوانان شمشير كند نيرانى
    موجها خاسته از خون عدو طوفانى
    آسمان بر سر خورشيد كشد بارانى
    دام و دد را چكند روز وغا مهمانى چكند رمح درو همچو عصا عبانى
    چكند رمح درو همچو عصا عبانى


/ 463