قصاید نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قصاید - نسخه متنی

محمد بن محمد اوحد الدین انوری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

در مدح فخرالسادة مجدالدين ابوطالب نعمه





  • آخر اى قوم نه از بهر من از بهر خداى
    حال من بنده به وجهى كه توان كشف كنيد
    عالم مجد كه بر بار خدايان ملكست
    مير بوطالب بن نعمه كه بي نعمت او
    آنكه بانقش وجودش ورق فتنه بشست
    آنكه از ابر كفش آب خورد كشت اميد
    آنكه پيش گره ابروى باسش به مل
    بر سر جمع بگوييد كه اى قدر ترا
    مانده از سيلى جاهت سر چرخ اندر پيش
    خشك سال كرم از ابر كفت يافته نم
    ساعد جود تو دارد كف دريا وسعت
    چيست كلك تو يكى كاتب اسرارنگار
    تو كه در ناصيه ى روز ببينى تقدير
    آنكه او در همه دل عشق تو دارد همه وقت
    اعتقادى كه فلان را به خداوندى تست
    مدتى شد كه در اين شهر مقيم است و هنوز
    خدمت حضرت تو يك دو سه بارك دريافت
    بعد از آن كمترك آمد نه ز تقصير ازآنك
    نتوان گفت كه محتاج نباشد ليكن طمع را گفته بود خون بخور و لب مگشاى
    طمع را گفته بود خون بخور و لب مگشاى



  • دست گيريد مرا زين فلك بي سروپاى
    بر خداوند من آن صورت تاييد خداى
    مجد دين آن به سزا بر ملكان بارخداى
    آسمان تنگ و زمين مفلس و خورشيد گداى
    عالم ناميه بخش و فلك حاده زاى
    وانكه بر خاك درش رشك برد فر هماى
    نام كه زهره ندارد كه برد كاه رباى
    آسمان پاى سپر گشته زمين دست گراى
    گشته از طعنه ى حلمت دل خاك اندرواى
    واى اگر ابر كفت نايژه بگشادى واى
    پنجه ى قهر تو دارد گل خورشيد انداى
    چيست نطق تو يكى طوطى الهام سراى
    از كجا ز آينه ى راى ممالك آراى
    آنكه او با همه كس شكر تو گويد همه جاى
    ديده باشى به همه حال در آيينه ى راى
    هيچ دربانش نداند بدر هيچ سراى
    اندر آن موسم غم پرور شادى فرساى
    تا نبايد كه كسى گويدش اى خواجه كم آى
    باد حرصش نكند همچو خسان ناپرواى نفس را گفته بود جان بكن و رخ منماى
    نفس را گفته بود جان بكن و رخ منماى


/ 463