قصاید نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قصاید - نسخه متنی

محمد بن محمد اوحد الدین انوری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

دشمنان از وى دروغى گفته بودند خلوص خود و عذر مخدوم را گويد





  • اى ترا كرده خداوند خداى متعال
    حق آنرا كه زبر دست جهانى كردت
    بكرم يك سخن بنده تامل فرماى
    هفته اى هست كه در دست تجنيست اسير
    آخر از بهر خدا اين چه خيالست و گمان
    تو خداوند كه بر من بودت منت جان
    از من آيد كه به نقص تو زبان بگشايم
    حاش لله نه مرا بلكه فلك را نبود
    دشمنان خاك درين كار همى اندازند
    گرچه فرمانت روانست به هرچ آن بكنى
    جهد آن كن كه در اين حاده و درد گران
    بنده را نيست غم جان و جوانى و جهان
    ور چنانست كه خشنودى تو در آن هست
    كار را باش كه كردم ز دل و سينه ى پاك
    وعده اى مي ننهم هين من و قتال و كنب
    مرگ از آن به كه مرا از تو خجل بايد بود
    سخن بنده همين است و بر اين نفزايد
    تا كه ايمد كمالست پس از هر نقصان به چنين جرم و تجنى كه مرا افكندند
    به چنين جرم و تجنى كه مرا افكندند



  • داده جان و خرد و جاه و جوانى و جمال
    كه مرا بيهده بي جرمى در پاى ممال
    پس برانديش و فروبين و بدان صورت حال
    به حديى كه چو موى كف دستست محال
    واخر از بهر خدا اين چه جوابست و سال
    تو خداوند كه بر من بودت منت مال
    يارب اين خود بتوان گفت و درآيد به خيال
    با سگ كوى تو اين زهره و ياراى مقال
    ورنه من پاكم ازين، پاكتر از آب زلال
    با من عاجز مسكين چه سياست چه نكال
    دور باشى ز تهور كه ندارند به فال
    غم آنست كه بيهوده درافتى به وبال
    كاندرين روز دو عمرم كه مبيناد زوال
    خون خود گرچه ندارد خطرى بر تو حلال
    مهلتى مي ندهم هين من و جلاد و دوال
    نه گناهى و نه خوفى و نه قيلى و نه قال
    كه نيفزايد ازين بيهده الا كه ملال
    بيم نقصانت مبادا ز فلك اى كل كمال اى خداوند خدا را مفكن در اقوال
    اى خداوند خدا را مفكن در اقوال


/ 463