در مدح امير اجل فخرالدين ابوالمفاخر معروف به آبي
دو عيدست ما را ز روى دو معنى همايون يكى عيد تشريف سلطان به صد عيد چونين فلك باد ضامن امير اجل فخر دين بوالمفاخر به پيش كف راد او فقر و فاقه نتابد بر آن آفتاب حواد ايا دست تو وار دست حاتم كند چرخ بر احترام تو محضر ز امن تودر پاى فتنه است بندى شود بر خط عز جاه تو ضامن ز عدلت زمين است چونان كه گويى دهد حزمت اندر وغا امن و سلوت صرير قلمهاى تو نفخ صورست به لب هست خاموش وزو عقل گويا نهد كشت قدر ترا ماه خرمن ز آب حسامت به سردى ببندد به سبزى و تلخى چون كسنى است الحق دل حاسد از باد ژس سنانت چو تو حكم كردى قضا هم نيارد اشارات تو حكمهائيست قاطع
اشارات تو حكمهائيست قاطع
هم از روى دين و هم از روى دنيى مبارك دگر عيد قربان و اضحى خداوند ما را ز ايزد تعالى اميرى به صورت اميرى به معنى چو پيش زمرد بود چشم افعى كه در سايه ى عدل او ساخت ماوى و يا كلك تو نايب چوب موسى دهد دهر بر احتشام تو فتوى ز عدل تو بر دست ظلمست حنى كشد بر خط رزق جود تو اجرى فرود آمد از آسمان باز عيسى دهد عزمت اندر بلا من و سلوى كه آيد ازو لازم احياء موتى به تن هست لاغر وزو ملك فربى بود آب تيغ ترا روح مجرى مزاج عدو چون به گرمى زدفلى عجب نيست آن خاصيت زاب كسنى چنانست چون طورگاه تجلى كه گويد چنين مصلحت هست يانى چه از روى فرمان چه از روى تقوى
چه از روى فرمان چه از روى تقوى