اى نهال مملكت از عدل تو بر يافته در جهانداريت گردون فتنه در سر داشته از مال تو جهان در نقش الله المعين بي نهيب روز محشر طالبان آخرت از شمر اعجاز تو اسباب دريا ساخته روضهاى خطه ى اسلام در ايام تو شاخهاى دوحه ى انصاف در اقليم تو مدت همنام تو از سعى تيغ و كلك تو پايه ى تخت ترا هنگام بوسيدن خرد گمرهان آفرينش در شب احدا دهر گاه ضرب و طعن در ميدان زبان رمح تو آسمان را بر زمين در لحظه اى انديشه وار ديده بر خاك جناب تو به روز بار تو از براى چشمه ى حيوان مدحت جان و عقل همچو ابناء هنر از بهر حاجت سال و ماه كيسه از جود تو سلطان و رعيت دوخته ناظران علوى و سفلى ز بذل عام تو تا دماغ كاينات از خلق تو مشكين شود تا همى در بزم گيتى باشد از جنس نباتخسروى را نسبت فيروزى از نام تو باد خسروى را نسبت فيروزى از نام تو باد
وى هماى سلطنت از عدل تو پر يافته وز ملكشاهيت عالم رونق از سر يافته مايه ى كافور خشك و عنبر تر يافته در جوار صدر تو طوبى و كور يافته وز عرض اقبال تو آار جوهر يافته از بهار عدل تو هم زيب و هم فر يافته از نماى فضل تو هم برگ و هم بر يافته در بات عمر تو بي روز محشر يافته از وراى قلعه ى نه چرخ برتر يافته از فروغ صبح تاييد تو رهبر يافته رام نطق از گفتن الله اكبر يافته مركب انديشه رفتار تو اندر يافته جلوگاه از چهره ى فغفور و قيصر يافته وهم را در صحبت عزم سكندر يافته چرخ را دربان تو چون حله بر در يافته بهره از بر تو درويش و توانگر يافته بحر و كان را در فراق گوهر و زر يافته خلقت تو در ازل خلق پيمبر يافته در دماغش از دل و جان جام و ساغر يافتهخسروان از خاك درگاه تو افسر يافته خسروان از خاك درگاه تو افسر يافته
لطفا منتظر باشید ...
