در مدح ضياء الدين مودودبن احمد عصمي
مملكت را به كلك داد نظام همچنين جاودان ز كلكش باد صدر دنيى ضياء دين خداى مير مودود احمد عصمى آنكه در تحت همتش افلاك شرفش همچو طبع گردون خاص سخنش را مزاج سحر حلال مطرب بزمگاه او ناهيد روضه ى خلد مجلسش ز خواص دست حكمش گشاده بر شب و روز با كفش ابر مي ندارد پاى تشنگان اميد لطفش را كشتگان را ز گرگ بستاند اى ترا گردش زمانه مطيع مشكل چرخ پيش كلك تو حل عالمى ديگرى تو در عالم گر ز جود و سخات دام نهند ور به يادت ذكات مي نوشند رود از سهم در مظالم تو عالم و عادلى بلى چه عجب
عالم و عادلى بلى چه عجب
انى انين صدر آل نظام ملك گيتى به رونق و به نظام سد دولت ميد الاسلام آن بر از جنبش و مه از آرام وانكه در حبس طاعتش اجرام كرمش همچو جور گيتى عام درگهش را خواص بيت حرام حاجب بارگاه او بهرام موقف حشر درگهش ز عوام داغ طوعش نهاده بر دد ودام با دلش بحر مي نيارد نام ياس تلخى نيارد اندر كام ديت اندر حمايتش اغنام وى ترا خواجه ى سپهر غلام توسن دره زير ران تو رام هفت اقليمت و ز هفت اندام نسر طاير درآيد اندر دام جام گيتى نماى گردد جام راز خصم تو با عرق ز مسام عدل بي علم برندارد گام
عدل بي علم برندارد گام