در مدح يكى از بزرگان
اى ز كلك توراست كار جهان گوهرت روى كائنات وجود نظرت حافظ نظام امور مسرع عزم تو بريد قضا كار معمار عدل شامل تست هردم از جاه نو شونده ى تو خارج از ظل رايت تو نماند از وقوفت نهان نيارد شد جنبش رايت تو داند داد بر محك جلالت تو زدند گر جهان خواستار تو نبدى گر بداند كه اختيار تو چيست رو كه سيمرغ همت تو نشد گر نظر كرديى به آفاقش كم كند گر خداى چرخ سخات دشمنت كز عداد مردم نيست كيست او تا چو مردمان بندد تا سپهر از مدار خالى نيست بر مراد تو دار و گير قضا حافظت باد هركجا باشى
حافظت باد هركجا باشى
صاحب و صدر و افتخار جهان مسندت پشت شهريار جهان قلمت محور مدار جهان باره ى حزم تو حصار جهان حفظ بيان استوار جهان نومراديست در كنار جهان هيچ ديار در ديار جهان نه نهان و نه آشكار جهان بكم از هفته اى قرار جهان مهر تا كم شد از عيار جهان نشدى امن خواستار جهان همه آن باشد اختيار جهان به فريب امل شكار جهان در ميان آمدى كنار جهان بكم از مدتى كنار جهان ناردش چرخ در شمار جهان ناقه ى خويش در قطار جهان بر تو بادا مدار كار جهان بر بساط تو كار و بار جهان گاه و بيگاه كردگار جهان
گاه و بيگاه كردگار جهان