ايضا در وصف عمارت ممدوح
يارب اين بارگاه دستورست يا سپهرست و ماه مسرع او يا بهشتست و حوض كور او بل سپهرست كاندرو شب و روز بل بهشتست كاندرو مه و سال از صداى نواى مطرب او وز اداى روات شاعر او غايتى دارد اعتدال هواش تشنه را زان هوا نمي سازد مرده را زنده چون كند به صرير بي تجلى چرا نباشد هيچ دامن سايه ى كشيده ى اوست مسرع صبح اگر درو نرسد بر بساطش اگرچه نيم شب است كز تباشير صبح راى وزير صاحب عادل افتخار جهان صدر اسلام و مجد دولت و دين آنكه در كلك او مرتب شد آنكه در دار دولت از رايش آنكه با ذكر حلم و رافت او
آنكه با ذكر حلم و رافت او
يا نمودار بيت معمورست مسرع قيصرست و فغفورست جام زرين و آب انگورست ماه و خورشيد مست و مخمورست باده كش هم فرشته هم حورست دايم اندر سيم فلك سورست گوش چون درج در منورست كه ازو چار فصل مهجورست زان برنج سبات رنجورست در او گرنه نايب صورست صحن او گرنه انى طورست كه ازو راز روز مستورست شعله ى آفتاب معذورست سايها را گذاره از نورست دست آسيب شب ازو دورست كه جهانش به طبع مامورست كه برو صدر ملك مقصورست هرچه در سلك دهر مقدورست هركجا رايتست منصورست خاك معروف و باد مذكورست
خاك معروف و باد مذكورست