در مدح رضيةالدين مريم
اى فخر همه نژاد آدم روح القدس از پى تفاخر سلطانت كريمةالنسا خواند راضى ز تو اى رضيةالدين در خدمت طالع تو دارد بر خستگى نيازمندان اسبى كه عنان كش تو باشد عمرت ندب هزار گردد روح الله اگر چه بود عيسى موجود شداز تو جود و احسان اقبال تو بر فزون به هر روز آن پادشهى كه خسروان را از ورد و تضرعت سحرگاه با خاك در تو ز ايران راست در مدح و نات شاعران راست ارواح ملك به ناله آمد جز بر تو نا و مدح گفتن احباب ترا به زير رانست اعداى ترا زه گريبان از قربت تو سرور و شادى
از قربت تو سرور و شادى
اى سيده ى زنان عالم مهر تو نهاد مهر خاتم شد ذات شريف تو مكرم جبار تو ذوالجلال اكرم سعد فلكى دو دست برهم پيوسته ز لطف تست مرهم زاقبال شود چو رخش رستم نراد فلك اگر زند دم تو راحت روح و آن دل هم چونان كه مسيح شد ز مريم در دولت خسرو معظم از هيبت او فرو شود دم بنياد بقاى اوست محكم بر چهره صفاى آب زمزم تشريف و صلات خز معلم صوت تو گرفت چون ترنم باشد چو تيمم و لب يم ز اقبال توبارگى و ادهم طوقيست بسان مار ارقم وز فرقت تو مراست ماتم
وز فرقت تو مراست ماتم