در مدح وزير
اى قاعده ى تازه ز دست تو كرم را از سحر بنان تو وز اعجاز كف تست تقديم تو جاييست كه از پس روى آن دين عرب و ملك عجم از تو تمامست اجرام فلك يك به يك اندر قلم آرند بر جاى عطارد بنشاند قلم تو اى در حرم جاه تو امنى كه نيايد آن صدر جهانى تو كه در شارع تعظيم از بهر وجود تو كه سرمايه ى اشياست با دايه ى عفو و سخطت خوى گرفتند تا خاك كف پاى ترا نقش نبستند انصاف بده تا در انصاف تو بازست سوهان فلك تا گل عدل تو شكفتست برتر نكشد قدر ترا دست وزارت گر شاه نشان خواجه بود خواجگى اينست از حاصل گيتى چو تويى را چه تمتع زين پيش به اندازه ى هر طايفه مردم امروز در ايام تو آن صيت ندارد دودى كه سر از مطبخ جود تو برآرد آنجا كه درآيد به نوا بلبل بزمت
آنجا كه درآيد به نوا بلبل بزمت
وى مرتبه ى نو ز بنان تو قلم را گر كار گذاريست قلم را و كرم را افلاك عنان باز كشيدند قدم را يارب چه كمالى تو عرب را و عجم را گر عرض دهد عارض جاه تو حشم را گر در سر منقار كشد جذر اصم را از بويه ى او خواب خوش آهوى حرم را همراه دوم گشت حدو تو قدم را نشگفت كه در خانه نشانند عدم را چون ناف بريدند شفا را و الم را اسباب تب لرزه ندادند قسم را غمخوارتر از گرگ شبان نيست غنم را تيزى نتواند كه دهد خار ستم را افزون نكند سعى شمر ساحت يم را روز است و درو شك نبود هيچ حكم را از خاتم خضرا چه شرف خنصر جم را آوازه ى اعزاز قوى بود نعم را بيچاره نعم چون تو شدى مايه كرم را آماده تر از ابر بود زادن نم را جز جغد زيارت نكند باغ ارم را
جز جغد زيارت نكند باغ ارم را