در صفت افلاك و بروج و مدح ناصرالدين طاهربن المظفر
جرم خورشيد دوش چون گه شام از بر خيمه ى سپهر بتافت چون طناب شفق ز هم بگسست گفتيى چرخ پرده ى كحليست به تعجب همى نظر كرديم گاه در دور و جنبش افلاك گفتيى مهرهاى سيمابيست اين ز تاير آن نموده ار محد صد هزار آرامش نه يكى را بدايت و آغاز تير در پيش چهره ى زهره زهره در بزم خسرو از پى لهو تيغ مريخ در دم عقرب دلو كيوان در اوفتاده به چاه توامان گشته در برابر قوس جدى مفتون خوشه ى گندم اسد اندر تحير از پى ور مايل يكدگر ز نيك و ز بد گه به جوى مجره در سرطان گه به كلك شهاب دست اير
گه به كلك شهاب دست اير
سر به مغرب فرو كشيد تمام ماه رزين او چو ماه خيام شب فرو هشت پرده هاى ظلام از پسش لعبتان سيم اندام من و معشوق من ز گوشه ى بام گاه در سير و تابش اجرام بر سر حقه هاى مينافام وان به تدبير اين سپرده زمام ليكن اندر نهاده بي آرام نه يكى را نهايت و انجام از خجالت همى شكست اقلام به كفى بربط و به ديگر جام تخت خورشيد بر سر ضرغام ماهى مشترى رميده ز دام سپر يكدگر به دفع خصام بره مذبوح خنجر بهرام كام بگشاده تا بيابد كام كفه هاى ترازوى اقسام خارج از استوا همى زد گام به فلك بر همى كشيد ارقام
به فلك بر همى كشيد ارقام